وقتی می بیمنم فردا آخرین روز "آذر" است و تمام برنامه هایی که قرار بود تا فردا تمام شده باشند, تمام نشده اند! دلم می خواهد فردا یا نیاید و یا اینقدررررر با کش می آمد که همه ی کارها تیک می خورد !
این روزها کاش می شد خودم را کپی می کردم و یکی از خودم را می گذاشتم پای فلش کارت ها! یکی را پای درس و مشق هایم! ( که این یکی خودش چند زیرگروه می تواند بشود : یکی لیسنینگ کار کند, یکی تمرین فلوئنسی, یکی آکسفورد را تمام کند, یکی گرامر خلاصه کند, یکی رایتینگ بخواند, یکی تست بزند, یکی خلاصه بندی کند آن فصل 4 کوفتی 120 صفحه ای را *___* ) , یکی باشگاه و استخر برود! یکی به نظافت شخصی ام برسد! یکی وبلاگ داری کند! و بالاخره یکی که خود اصلیم باشد فیلم ببیند و کتاب های نازنینش را بخواند (نامبرده به تازگی کازوئو ایشی گورو را یافته است *__* ) و بخواااااابد !
صد آه و صد دریغ و صد افسوس که فقط خودمم و خودم و فردا هم آذر می رود و کارها و برنامه هایم تیک نخورده وارد دی می شوند و برنامه های دی را به بهمن هل می دهند و مثل آینه دق همچنان تشریف خواهند داشت! [آیکون damn]