Femme De Couleur

Woman of colour

Femme De Couleur

Woman of colour

پیام های کوتاه
  • ۲۳ اسفند ۹۵ , ۰۲:۴۱
    I Wonder
بایگانی

هوا بد نمی شود و چهره ی پاییزی زمستانی به خود نمی گیرد, مگر همینکه آقای سلیمی اینا بساط بنایی خانه ی نیمه کاره شان را راه بیندازند! همینکه دیروز و امروز دست به کار شدند! باعث شده اند ما الان شاهد بارش رحمت های الهی برف و باران به صورت هم زمان باشیم !

هر سال همین آش و همین کاسه و همین بساط است! ( سه سال دقیقا) 

در هر صورت مرسی از خانواده ی سلیمی :دی چرا که ما الان هم برف داریم و هم باران .

۱۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ آذر ۹۶ ، ۱۵:۳۰
حدیث

امروز نسیم انگار شده باشه ورژن بی کلام pmc :|  همین الان یه بیژن مرتضوی داشت پخش میشد :دی

۸ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ آذر ۹۶ ، ۱۳:۵۶
حدیث

آقایی که سرما خوردی و برنمی تابی شیشه تاکسی پایین باشه! خیلی بیجا هم کرده بودی یه پیتزا گرفتی دستت اومدی نشستی تو تاکسی و می خوای 33 کیلومتر راه رو شیشه ها بالا باشه درحالیکه بوی روغن سوخته ای که از پیتزات ساتع میشه کل تاکسی رو گرفته!

۱۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ آذر ۹۶ ، ۱۵:۱۹
حدیث
آیا خدا حماقت های شما را هم مدام و در همه جا محکم و یکهو به یادتان می آورد یا نه فقط برای من را؟ من در زندگی ام یک حماقت به شدت حماقت گونه انجام دادم که آن هم بدجوری ابعاد پیدا کرد! یعنی نشد از آن حماقت هایی که فقط خودم بدانم و خودم! فقط خواجه حافظ شیرازی است که نمی داند و شما :دی فقط همان یکی و فقط همان یکی! ولی همان یکی هیچ وقت یقه ام را ول نکرده است تا به امروز که 5 سال گذشته است! 
توی باشگاه حالا شده اند دو تا!! آدم هایی که یادآور آن حماقت احمقانه هستند! تا هفته ی پیش یکی بودند ولی حالا دوتا شده اند! و من در هر بار دم و بازدم ها و تکاپوهای جسمی بین رفتن حرکت ها با بازدم هایم یک حماقت گنده نشسته روبرویم را فووووت می کنم  تا گورش را گم کند از جلوی چشمم, ولی  نمی رود و تا دم بعدی را بکشم تو, برای بازدم بعدی قویتر شده است!
روزهای اول می خواستم واقعا باشگاه را ول کنم! جدی می خواستم! ولی حرصی در درونم نسبت به آن آدم ها و آن نگاه های مسخره شان که انگار می گویند پس تو همان احمقی هستی که فلانی می گوید! شروع به غلیان کرد, جوریکه یک شب فقط شب بیداری کشیدم و یک روز افسرده طور و مچاله بیشتر نبودم! جلسه ی بعد یک چیزی انگار دستم را گرفته باشد یا یکهو از جایی یک عالمه دلگرمی دریافت کرده باشم! مثل دفعه های قبل حضورشان روح و روانم و تمام تمرکزم را نگرفته بود! در نظرم دیگر آنقدرها خودم بدبخت و احمق و آنها غول های بی شاخ و دم نبودند! 
هرچند ته دلم هربار کمی بغض به هرحال جمع می شود و یک چیزی باز به هر حال گلوله شده از دلم تا گلویم هی بالا می آید و هی قورتش می دهم ولی ... (*)
۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ آذر ۹۶ ، ۱۳:۳۹
حدیث

یک عالمه است که قشنگ و با دل و جان نخواندمتان! کامنت نگذاشته ام! در حال گذاشتن هم نیستم! :(

این هفته هم دارم می روم کمک تا سه قلوها را جمع و جور کنیم! 

کلی کار داشتم ولی یک قل و مادر قل ها و پدر قل ها سرما خورده اند و عن قریب است دو قل دیگر هم بخورند :( دلم واقعا نیامد, برای همین شیفت یکشنبه تا سه شنبه را من قبول کردم! 

فردا هم کنتورات برنامه ریزی کرده ام کلی درس و مشق بخوانم قبل از رفتن, تا  از برنامه عقب نمانم! 


+هووووف برویم برای هفته ای شلوغ *__*

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ آذر ۹۶ ، ۰۱:۰۹
حدیث

در حالی دارم رایتینگی با موضوع چه کسی را در زندگیتان ستایش می کنید! و من دارم می نویسم که بابا را ! که یکهو یادم می افتد که از سر شب که از دستش عصبانی شدم, قهرم با بابا :دی 

+فعلا بروم باقی تعریف و تمجیدها را ردیف کنم و رشادت هایش را شرح بدهم , فردا صبح دیگر آشتی می کنم :دی

۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ آذر ۹۶ ، ۲۲:۳۹
حدیث

به نظرم خوبه که قراره زین پس برحسب سرعت تعرفه خریداری کنیم و دیگه خداحافظ حجم :) 

هوم؟

پیوست:

به نظرم اصلا خوب نیست! فقط دزدی و بس!

۱۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ آذر ۹۶ ، ۱۹:۴۵
حدیث

یکی از فانتزی های زندگیم این است که در زندگی به درجه و مرتبه ای از یک چیز برسم که آنقدر خفن محسوب شده باشد، تا دعوت بشوم و در TED یکی از سخنران هایشان باشم!

این یکی از فانتزی های در ابعاد جهانی ام است. (بله درست است فقط یکی از آن ها :دی شاید یک باری، شاااید البته از بعضی هاشان یا همه شان نوشتم. ولی بعید است :دی)

و کوچک تر و داخلی ترش (درون کشوری منظور ) هم این است که باز کسی می بودم در یک چیزی و بعد به برنامه ی "کتاب باز" نسیم دعوت می شدم! همیشه دوست داشتم و دارم جایی باشد که من و کتاب هایی که خوانده ام و کتاب هایی که دوست دارم و نویسنده هایی که عاشق شان هستم ،بشویم مرکز یک گفت و گو *__*


اینجاست که بخشی از کتاب "بالاخره یه روزی قشنگ حرف می زنم" از دیوید سداریس را لازم می شود:

"زمانی بود که می توانستم همچین چیزی گوش کنم و خودم را ببینم که دارم روی صحنه ی یکی از بهترین نایت کلاب های نیویورک برنامه اجرا می کنم، ولی رویاپردازی ها دقیقا برای همین هستند: اجازه می دهند از بخش خفت بار قضیه صرف نظر کنی و یک راست بروی آن بالا. "

۱۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ آذر ۹۶ ، ۰۱:۲۱
حدیث
شما هم توی این هوا وقتی پاپوش پشمی هاتون پاتونه و لباس بافتنی تون تنتونه و کنار بخاری که تا آخرین شعله بالاست لم دادین و هر وقتم بخواید می تونید یه دم نوش یا یه لیوان چایی یا کافی میکس توی ماگ مورد علاقه اتون بخورید! یهو ته دلتون شروع نمی کنه به لرزیدن برای مردمی که چند استان اونورتر الان  توی چادرهای خیس از آب توی سرمایی چننند درجه پایین تر روزها و شب هاشو نو سپری می کنن! :( 

+امروز یکی استدلالش در برابر ضعف کمک های دولت و حکومت این بود که چرا از این زاویه به این زلزله نگاه نکنیم که چون بلای طبیعیه پس بی دلیل نبوده و حتما این آدم ها به عبارتی حقشون بوده! داشت کرمانشاه رو با قوم لوط و امثال قوم های مورد خشم خدا قرار گرفته مقایسه می کرد .
فقط تونستم بگم چرا ازین زاویه بهش نگاه نکنیم که این یه امتحان الهیه برای ما بقیه, تا نشون بدیم چقدر به همنوعمون اهمیت میدیم, چقدر غمخوار شون هستیم! چرا نگیم این یه آزمایشه برای حکومت و دولت ! چرا نگیم یه تلنگر نیست برای حکومت و دولت تا بالاخره تصمیم  بگیرن از خواب غفلت بیدار بشن!! تا دیده بشه وسط اون قدرت افزایی های منطقه ای شون می تونن یه جایی برای جماعتی زن و بچه و خانواده ی توی سرما مونده و بعضی ها با دل های داغدار حتی! باز کنن! که نشون بدن واقعا همونطور که ادعاشون گوش فلک رو کر می کنه مسلمون هستن یا نه!
فقط همینو گفتم و بعد روند بابارو پیش گرفتم که هیچ وقت با هیچ آدم حراف کم عقلی ندیدم دهن به دهن شده باشه و همیشه در چنان سکوت آرامش بخشی تمام حرف ها و استدلال ها رو بی جواب می ذاره که آخرش می تونی توی صورت طرف ببینی انگار صدتا فحش در عوضش شنیده! 

۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ آذر ۹۶ ، ۰۳:۰۱
حدیث

تاپیک جلسات پیش رو کلاس زبان راجع به هوش و استعداد و توانایی های فردی می باشد که جلسه پیش شروع شد! اوضاع خوب بود و تاپیک هم جالب, تا جاییکه داشتیم راجع به نوابغ سرتاسر جهان و یا کسانی که خودمون می شناسیم صحبت می کردیم! ولی همینکه سوال به " شما توی چه زمینه ای نابغه و یا باهوش و یا بااستعداد هستید؟" رسید, و دیگه اوضاع جالب نبود :| 

عنوان, درخواست ِ متفق القول ِ همگی بود, در واکنش به سوال :دی 

درنهایت هر کدوم به زور از گوشه کنارها یه ذره استعداد و توانایی جمع کردیم و گفتیم ولی خب تهش معلوم بود که همگی یک جایی اون اعماق وجودشون یکی داره هی میگه خاک بر سرت با این میزان نبوغ و استعداد و با این میران حرف برای گفتن از داشته ها:دی که طبیعتا تا پایان ترم با این ندای دلنشین از اعماق وجودمان محشور خواهیم بود. [آیکون همه شکوفا نشده ها] 


+می دونستید مریلین مونرو طی یک نامه به انیشتین, عنوان می کنه که: " اگر مونرو و انیشتین با هم ازدواج می کردن, احتمالا بچه هاشون می تونستن زیبایی رو از مونرو و هوش رو از انیشتین به ارث ببرن و خلاصه تشکیل یک ژن کاملا خوب رو بدن" ولی بعد انیشتین در جوابی دندون شکن برمی گرده میگه: " یا شاید هم به زشتی خود انیشتین و نادونی مونرو می شدن "  :)))))) [آیکون خودم نمی دونستم :دی]

۱۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ آذر ۹۶ ، ۰۱:۳۹
حدیث