Femme De Couleur

Woman of colour

Femme De Couleur

Woman of colour

پیام های کوتاه
  • ۲۳ اسفند ۹۵ , ۰۲:۴۱
    I Wonder
بایگانی

۸ مطلب در دی ۱۳۹۷ ثبت شده است

بعضی وقت ها هم هست آدم ریسک زندگی نکردن رو به جون می خره! میزنی همه چیز رو تعطیل می کنی! هی اپیزود بعد از اپیزود پلی می کنی! سریال بعد از سریال شروع می کنی! دنیای خودتو استند بای می کنی و میری توی دنیای سریال ها! فیلم نمی خوای! نه, دو ساعت خیلی کمه! از چهارشنبه شب شروع کردم! سه تا سریال تموم کردم! دیشب تا شیش صبح پای سریال بودم, بعد از شیش صبح خوابیدم تا 8 شب! 9 شب دوباره نشستم پای سریال!

بعضی وقت ها لازمه چند روزی همه چیزو تعطیل کنی! این هفته و این تعطیلات بین ترم رو می خوام فقط سریال ببینم, کتاب بخونم و بخوابم! نمی خوام بین آدم ها باشم تا جاییکه میشه! نمی خوام حرف بزنم تا جاییکه میشه! نمی خوام هوا بخورم تا جاییکه میشه! تا جایی که میشه...

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ دی ۹۷ ، ۰۵:۰۷
حدیث

بعضی وقت ها آدم نمیدونه بخنده یا گریه کنه یا چی؟ مثل وقتی که دخترعموت استوری میذاره که هوای دل مادربزرگ هاتونو داشته باشین, اینا همون دخترهایی هستن که اگه هنوزم بهشون بگید خوشگلن دلشون کلی قنج میره و خلاصه ازین داستان ها! بعد عکس پس زمینه هم مثلا یه نوه ای هست که داره واسه مامان بزرگش لاک می زنه! فقط هم دست ها معموله! بعد عکس خیلی طبیعی بود یه جوریکه اگه تپل بودن دست های مادربزرگه نبود_ مام بزرگه ی ما لاغری و ریزه میزه است_ من راستی راستی باورم میشد که دنیا عوض شده و این واقعا دخترعمومه که داره واسه مامانبزرگم لاک می زنه!! 

حالا چرا من داغ کردم اینقد؟ برای اینکه همین فرد سال به سال یه سر به مامانبزرگم اینا نمیزنه! نه اینکه کینه ای داشته باشه و یا بدش بیاد, نه!! ولی واقعا محبت خاصی هم نسبت به مامانبزرگه و بابابزرگه ندارن!! جوریکه مریض باشن, عمل جراحی کنن هم حتی یه سر نمیاد بهشون بزنه! و فقط در مناسبت های خاص با خواهرش دو تایی میان خونه ی مادربزرگه, یعنی سالی 4 یا 5 بار فقط!! درحالیکه خونشون دقیقققا روبروی خونه ی مامانبزرگم ایناست :|| دقیققققا روبرو -__- بعد بلند میشه استوری میذاره اینجور! حالا ما فامیلیم خبر داریم چی به چیه! دوستاش و بقیه فکر می کنن وای چقد تو باحالی واسه مامان بزرگت لاک می زنی :| 

+اما ثرومن همون زنه است توی فیلم بیل را بکش یا kill Bill تارانتینو که تخصصش خین و خین ریزی بود اونم چجووور :/

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ دی ۹۷ ، ۲۱:۰۸
حدیث
یه بردیا نامی هست توی اینستاگرام که خدا خیرش بده چون تماااااام فیلم های به تازگی ریلیس شده رو به سرغت برق و باد می بینه و یه نقد خیلی جامع و کامل راجع بهشون ارایه میده که خیلی بی طرفانه و عموما هم درستن! یعنی وقتی میگه یه فیلمی خوبه واقعا خوبه و وقتی میگه یه فیلمی بده دیگه اینقدر مطمینم که بده که دیگه سراغش نمیرم! و خب این یعنی کوتاه شدن یه لیست بلند بالا از یک عالمه فیلم!! خیلی وقته که دیگه بلد نیستم واسه حال کردن و وقت گذروندن فیلم ببینم! بلکه فیلم ها به یه جور خوره واسم تبدیل شدند! یک سری بازیگرهای مشخص و یک سری کارگردان ها و یک سری شبکه های مشخص که هرچی خروجی دارن رو انگار که یه رسالته که باید ببینم! نمیگم دیدنشون لذت بخش نیست! نه! چرا که هست! ولی اون بار روانی و خوره مانندی که روی دوشت هست که تو یک عالمه فیلم و سریال ندیده داری که هر روز هم بهشون اضافه میشه گاهی وقت ها به یه جایی می رسه که دلم می خواد لپ تاپ رو بکوبونم به دیوار و خلاص:| حالا خلاصه می خوام بگم این بردیا جان داره نصف بار روی دوش آدم های امثال منو برمی داره و خدا خیرش بده.
۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ دی ۹۷ ، ۲۳:۵۹
حدیث

 

 

این ازون آهنگ هاست که یهو میتونه تو رو بگیره! اگه شل بگیری بدجور هم می تونه تو رو بگیره! یهو به خودت میای که داری زیر لب باهاش می خونی و می بینی لامصب واقعا عشق یه اتفاق ساده اس که دلت هم کم بابتش نشکست! بی اراده گی هات, عقل از سرت افتادن, تب تند نفس و شکست خوردن و اینا! بعد آخرش بغضت هی گنده میشه و گنده میشه که چه حیف عشق من عاشقم نبود :| 
خلاصه هی آهنگه ریپیت میشه و می بینی ای بابا هر چی رشته بودی رو داری مفتی مفتی پنبه می کنی! می بینی دوباره افتادی توی یه دور باطل مگه من چِم بود! می رسی به غمباد! 
تا اونجا که یاد اون تک خال پلی لیستت, اون یگانه آهنگ نازنین ِ عزت نفس بازگردون ِت میفتی
 
 

 

 و طولی نمیکشه که خودت رو در حالی پیدا می کنی که داری سرخوشانه و fuck you گویان میریزی بیرون اون خودآزاری و تلقین ها رو, و دوباره پنبه ها رو رشته می کنی :)
 
توضیحات نوشت: لازم به گفتنه که you مورد خطاب در عبارت کلیدی و نازنین fuck you به شخص خاصی اشاره نداره! بلکه به اون خود ِ مسموم و شکسته و آزار دیده و آسیب دیده امون در فرایند یک عشق اشاره داره! هیچ کس نمی تونه یک نفر رو مجبور کنه یک عشق یک طرفه و یا یک عشق اشتباه رو انتخاب کنه! این خودمونیم که اصرار می کنیم, این خودمونیم که می ترسیم ول کنیم! پس fuck به اون خودِ مسمومِ تلقین های دوزاری افکنمون 👎
۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ دی ۹۷ ، ۱۲:۰۰
حدیث
به نظرم اینکه کارفرماها راضی به افزایش حقوق نمیشن! یکی از دلایل اصلیش اینه که کارمند از ترس همون آب باریکه اش صداش درنمیاد و گاهی هم که درمیاد تا بهش میگن اگه مشکلی داری می تونی از فردا نیای! خیلی راحت اعتراضش رو در نطفه خفه می کنه! 
من امروز تصمیم گرفتم اون ترس وابستگی به این آب باریکه رو بذارم کنار و حتی ترس از دست دادن همین دلخوشی با بچه ها بودن رو و برم و بگم که دستمزد من با زحمات و ساعت کار من متوازن نیست! واکنش قطعی دریافت نکردم! موافقت و مخالفت رسمی دریافت نکردم ولی خب امروز رو دوست نداشتم و امشب رو! طبیعتا یا این هفته و یا هفته ی آینده مشخص میشه! 

دو سه ساعت بعد نوشت: انقدر با خودم حرف زدم, اینقدر حرف زدم و اینقدر همه چیز رو بالا پایین کردم و اینقدر استدلال های مختلف برای ارائه به مدیرمون در صورت لزوم تو ذهنم آماده کردم که حس می کنم بعد از یک روز طاقت فرسای ذهنی! بالاخره آروم گرفتم *_* البته حرف زدن با پگاه هم بی تاثیر نبود! یادم باشه فردا بهش بگم مرسی که هستی :|
۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ دی ۹۷ ، ۰۰:۲۶
حدیث

از سر شب فکر اون تیکه های گنده ی کیک شکلاتی توی یخچال ولت نمی کنه! تیکه های بزرگ کیک خیس شکلاتی *__* اول با این بهونه که چیزی به شام نمونده و قبل از شام وقت کیک خوردن نیست! بعد به این بهونه که الان یه عالمه شام خوردی, جایی برای کیک نیست! همینطور اون فکر خوره مانند و اون هوس خوره مانند رو هی هلش میدی عقب تر و عقب تر! لپ تاپ رو روشن می کنی و از وسط اووون همه فیلم و سریال ندیده, میزنی و بالاخره پاتریک ملروز رو پلی می کنی! بعد یک ساعت میشینی به تماشای بندیکت کامبربیچ که چطور هرر بار در برابر کنار گذاشتن هرویین ناموفق عمل می کنه! و تو هی به خودت میگی نه من ولی می تونم! من نمیرم سراغ اون تیکه های بزرگ کیک شکلاتی!! امشب که نرفتم! تا فردا!

پ.ن: حساب کنید به شکلات و کاکائو جوری حساسیت داشته باشید که فردای کوفت کردن نیم قاشق حتی, با صورتی به سان صورت یه آبله مرغون گرفته از خواب بیدار بشوید -__-  پس هر بار شما انتخابی دارید بین شکلات و کاکائو و یا صورتی آبله مرغون طوری تا مدتی طولانی :/

۱۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ دی ۹۷ ، ۰۱:۲۴
حدیث
احساس می کنم برای سردرگمی هام یه جواب پیدا کردم! احساس می کنم بالاخره تونستم اون بخش از وجودم رو که می خواست توی مدت کوتاه چندین چیز رو با هم پیش ببره رو راضی کنم که صبورتر باشه تا بشه معقولانه و اولویت بندی شده اما توی بازه ی طولانی تر به امیال و آرزوهام برسم :) 
این مدت  استرس یک عالمه هدف و خستگی فقط باعث شد یک ماه و نیم پیش, رو به جز خوابیدن و ول گشتن عملا هیچ کار دیگه ای انجام ندم! اینکه یه مدت آدم به خودش اصرار کنه با دو تا دست چنننند تا هندونه بزنه زیر بغلش فقط نتیجه اش میشه اینکه یهو ممکنه تسمه پاره کنی و یه مدتتتتت همه چی بخوابه و بره روی هوا!! که گرچه هیچ کاری نمی کنی ولی استرس همین ول کردن و ادامه ندادن, نه تنها باعث نمیشه که احساس کنی داری خستگی در می کنی , بلکه باعث میشه این یک ماه و نیم که عملا همه چیز روی هوا بود و تو حتی بیشتر خوابیدی از همیشه خسسسسته تر و داغون تر و کلافه تر باشی :/ 
خلاصه بریم که تک تک بزنیم تو کار رسیدن به اهداف آینده :)
۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ دی ۹۷ ، ۰۲:۰۵
حدیث
از توکا به حدیث تغییر اسم بدم؟ گم نمی کنید منو؟ به عنوان مخاطب دچار بحران هویتی نمیشید؟ :دی 
(نظرسنجی هم فعال است)
۱۵ نظر موافقین ۹ مخالفین ۳ ۰۶ دی ۹۷ ، ۱۴:۱۱
حدیث