Femme De Couleur

Woman of colour

Femme De Couleur

Woman of colour

پیام های کوتاه
  • ۲۳ اسفند ۹۵ , ۰۲:۴۱
    I Wonder
بایگانی

۱۳ مطلب در اسفند ۱۳۹۹ ثبت شده است

من از سال 98 اقدام کردم به گرفتن گواهینامه ولی سال 99 و توی خرداد بالاخره آزمون رو قبول شدم و گواهینامه رو گرفتم. برای من گواهینامه گرفتن خیلی دردناک بود چون با یک سری تجربیات تلخ همراه بود و یا حتی یه سری سرخوردگی های عمیق از گذشته و در طول تمام مدت آموزش و امتحان ها و رد شدن ها و تا قبولی من زیر فشار و استرس زیادی بودم جوریکه فکر می کردم هیچ وقت گواهینامه نمی گیرم. حتی بعد از گرفتن گواهینامه هم باز یه سری تنش ها ادامه داشت تا تونستم با جنگیدن به یه ثبات برسم. و همین شاید بیشتر غمگینم می کرد و یا می کنه که چرا باید براش می جنگیدم و چرا باید برای به دست آووردن یه آرامش توی رانندگی و یه حق رانندگی اونقدر سختی می کشیدم. بیشتر نمی تونم ازش بگم. و می دونم وقتی نمی تونی و آماده نیستی از چیزی راحت حرف بزنی یعنی هنوز برات حل نشده، یعنی هنوز یه زخم عمیق ازش توی وجودت باقی مونده. 

الان که داره تقریبا یکسال می گذره و خود رانندگی به یه امر عادی و بدون استرس و روتین و طبیعی برام تبدیل شده، اذیت کننده است که یک سری خاطره های تلخ همیشه گره خورده بهش باقی می مونن.

 

+روز انتشار پست نوشت: این پست چند روز پیش پیش نویش شده بود و امروز که می خواستم منتشرش کنم بهش حس خوبی نداشتم و احساس می کردم زیادی از جانب یه کودک لوس و آسیب دیده نوشته شده, یعنی زیادی حرف های کودک درونم بودن و من چون دارم تمرین می کنم بذارم این بخش از وجودم خودش رو نشون بده و ابراز احساسات کنه, تصمیم گرفتم پست رو پاک نکنم و یا تغییری توش ایجاد نکنم و اینکه بذارم توی همین حالت ابراز احساسات شکننده طوری باقی بمونه. 

راجع به این بحث تمرین کردن برای بروز احساسات کودک درونم یه پست جداگونه قراره بنویسم, که چرا و به چه دلیل می خوام این تمرین رو انجام بدم 

 

توی قسمت جمع_بندی_سال_99 می تونید همه ی قسمت ها رو از اول بخونید.

۰ نظر موافقین ۷ مخالفین ۱ ۰۶ اسفند ۹۹ ، ۰۹:۲۴
حدیث

فاز سوم همچنان به مقوله ی کار مربوط میشه ولی اینبار در رابطه با کسایی که با هم شروع به کار کردیم و با هم برای یادگیری قدم برداشتیم و تلاش کردیم.

هیجان انگیزترین قسمت تدریس به صورت آنلاین این بود که تقریبا از هر شهری تونستم شاگرد داشته باشم، از شمال بگیر تا جنوب و شرق و غرب ^_^

شروع به تدریس به کسایی کردم که باعث شدن خودم هم پیشرفت کنم. اونم به این دلیل که بسیار ثابت قدم بودن و برای یادگیری مصمم، پس منم تمام تلاش خودم رو کردم که بتونم اون چیزی رو که لازم دارن بهشون یاد بدم.

برای زبان عمومی و یا همون General English تا به الان 5 کلاس تشکیل دادم. برای بچه هایی که می خواستن مهارت اسپیکینگ رو تقویت کنن با 10 نفر شروع به کار کردم. برای کنکور با 9 تا کنکوری همراه شدم که سال آینده کنکور دارن و امیدوارم بتونن رتبه ی خوبی توی زبان به دست بیارن.

 

خیلی فکر کردم این قسمت بعدی رو بنویسم یا نه، و حس می کنم قطعا باعث ناراحتی بعضی افراد بشه ولی درنهایت می خوام ازش حرف بزنم تا ببینید که وقتی انگیزه ی کافی برای کاری رو ندارید فقط به خودتون ضربه نمی زنید با مدام شروع کردن به کاری و نصفه و نیمه رها کردن اون کار، و می تونید به بقیه هم ضربه بزنید وقتی از یک نفر کمک می خواید تا توی مسیر شما رو همراهی کنه. 

از جنبه های منفی کار همین بود که باعث شد بعضی وقت ها کار فرسایشی بشه. اونم به دلیل رو به رو شدن با کسایی بود که بدقول بودن. با کسایی که ساعت و روز کلاس رو مشخص می کردیم ولی می رفتن و غیب می شدن و خبری ازشون نمی شد. کسایی که اصلا تعهدی به یادگیری نداشتن. کسایی که هنوز هدفشون از یادگیری برای خودشون مشخص نبود ولی با اقدام به کلاس و شروع کار و درست و حسابی دل به کار ندادن و مدام بهونه آووردن انرژی من رو هم می گرفتن. و متاسفانه همکاریمون هم ادامه پیدا نکرد. باید خیلی مواظب باشید که بقیه رو سطل زباله ی کمبود انگیزه اتون نکنید. 

نمی خوام بگم چرا انگیزه ندارید و مگه چقدر سخته و فقط باید بخواید. نه، اصلا. اینکه برای بعضی کارها انگیزه ندارید و نمی تونید مصمم اونا رو پیگیری کنید و به سرانجام برسونید واقعا طبیعیه و کاملا حق دارید. خود من برای ورزش کردن این وضعیت رو دارم. برای هر روز سحرخیز بودن این وضعیت رو دارم. ولی اشکال کار اینجاست که بقیه رو وارد این چرخه و دور باطل می کنید، که یهو پرانرژی میشید و تصمیم می گیرید یه کاری رو بالاخره به سرانجام برسونید و شروع می کنید به بقیه تعهد دادن و بقیه رو همراه کردن و ازشون کمک خواستن ولی یه مدت بعد سطح انگیزه اتون پایین میاد و دیگه مصمم نیستید ولی اینجا تکلیف اون آدمهایی که بهشون تعهد دادید چی میشه؟! پس مراقب باشید که بقیه رو هم درگیر این دور باطل نکنید. چون اونها هم اذیت میشن و ضربه می خورن و ممکنه سطح انگیزه و انرژی شون پایین بیاد و بعد برای برگشتن به سطح قبلیشون باید یه انرژی مضاعف بذارن.

من همیشه به همه میگن یادگیری زبان کار محالی نیست ولی کار آسونی هم نیست. به تلاش و تمرین و ممارست و پشتکار و یه انگیزه ی خوب احتیاج داره و اصلا با تنبلی و بی برنامگی نمیشه زبان یاد گرفت. 

 

توی قسمت جمع_بندی_سال_99 می تونید همه ی قسمت ها رو از اول بخونید

۲ نظر موافقین ۹ مخالفین ۱ ۰۳ اسفند ۹۹ ، ۱۶:۱۸
حدیث

اولین قدم برای شروع به مستقل تدریس کردن ارایه ی تعیین سطح رایگان بود. تجربه ی یک ساله ی سوپروایزری توی آموزشگاهی که سابقا در اون درس می دادم باعث شده بود با شیوه ی تعیین سطح و قواعد و قانون و رویه اش کامل آشنایی پیدا کنم و خب چی بهتر از این که از بقیه رایگان تعیین سطح بگیرم و اگر راهنمایی لازم داشتند کمکشون کنم و اگر هم قصد داشتن با معلم پیش برن اونوقت با هم برنامه ریزی های کلاس رو انجام بدیم.

در طول این مدت تقریبا یک ساله با 40 نفر مصاحبه داشتم. تجربه ی جالبی بود. اوایل براش استرس داشتم و صدای ضربان قلبم رو می شنیدم قبل از مصاحبه و شروع تماس ولی به مرور برام عادی شد و به امری عادی تبدیل شد.

با آدم های مختلفی برخورد داشتم و مصاحبه کردم، همصحبتی با بعضی ها بسیار شیرین و دلنشین بود و با بعضی ها هم مثل برخورد با کسی بود که با شک و تردید و کلی بدبینی اومدن جلو که یه جنسی رو بخرن و فکر می کنن تو می خوای چیزی رو بهشون قالب کنی :دی اوایل ناراحت می شدم و یا غمگین و یا در اواسط مکالمه متوجه می شدم که دارم تلاش می کنم خودم رو توضیح بدم و از خودم دفاع کنم و خودم رو قابل و توانا نشون بدم ولی کم کم توانایی این رو پیدا کردم که این آدم ها رو سریع شناسایی کنم و خیلی به خودم نگیرم حرف هاشون و تردید هاشون و عدم تواناییشون در اعتماد به من رو که چیزی طبیعی بود، چون من رو نمی شناختن ولی خب اشتباهشون اینجا بود که فکر می کردن من از پشت تلفن می تونم و توانایی این رو دارم خودم و توانایی هام رو بهشون توی یک ربع، بیست دقیقه ثابت کنم :)) پس گذاشتم این آدم ها بیان و برن و از اون خوب های دلنشین انرژی گرفتم.

 

توی قسمت جمع_بندی_سال_99 می تونید همه ی قسمت ها رو از اول بخونید

۲ نظر موافقین ۸ مخالفین ۱ ۰۲ اسفند ۹۹ ، ۱۶:۰۸
حدیث