سکانس احتمالا به این خاطر بود که خواب بود و ما هم دقیقا بالا سرش نشسته بودیم :|
موقعیت، موقعیتی بود که من سکسکهام گرفته بود و رضا هم گردنش گرفته بود!!
بعد هی هر پنج دقیقه به پنج دقیقه گفتگوی زیر هم در جریان بود...
من از اینور به رضا: اون گردنی رو صاف نگهش میدارن و تکونش نمیدن که دیسکش درد بکنه و کلا عیب از استخون باشه نه وقتی ماهیچههات گرفته :| سوسول بازی رو بزار کنار بذار من مالشش بدم یا خودت مالشش بده یا پاشو اصن برو حموم زیر دوش آب گرم، پاشوووو ...
رضا آما در جواب: نمیخوام!! راحتم!!
بعد رضا هم ازونور به من: پاشوو آب بخور اون سککسهات رو اعصابه، پاشووووو....
من آما در جواب : نمیخوام!! راحتم!!
خلاصه تهش نه من پاشدم رفتم آب خوردم و نه رضا گردنشو تکون داد!! بلکه بابام به نقطهی جوش رسید و بانگ برآوورد که: هر غلطی نمیخواید بکنید، نکنییید فقط صدای جفتتون رو میخوام دیگه نشنوم!!
و بعدش صدایی هم از جفتمون دیگه درنیومد، در حدی که سکسکهی من خوب شد :دی اگه گردن رضا هم ول میکرد دیگه کلا مشکل حل میشد :دی