سکانس تپل خوشحال*
یکی از فانتزیهام در رابطه با انسان و بشریت اینه که کاش میشد آدم از جلد خودش یه دقیقه بیرون بیاد و بره وایسه روبروی خودش و یه نگاه سیر دلِ از بیرون به خودش داشته باشه!
قبول دارید آینه اصلا نمیتونه یه تصویر درست به آدم بده :|
و اینو هم قبول دارید، که آدم وقتی در گذشتههای دورِ خودش، لاغر باشه و بعد یهو استخون بترکونه و تپل مپل بشه، خودش هیچ وقت نمیتونه باور کنه که دیگه اون پوستِ استخون سابق نیست و دیگه الان واسه خودش هیکلی بهم زده :|
خلاصه که بعد از یک دوره وسواس رژیمی پیدا کردن و هی با عذاب وجدان هر لقمه رو پایین فرستادن _ البته که تهش رژیم به سرانجام و سرمنزل مقصود نمیرسید و ما میماندیم و یک عذاب وجدان و همان وزن، که البته گاهی هم یکی دو کیلو بیشتر میدیدی مانده رو دستمان :| _ تصمیم گرفتیم کلا رژیم مژیم را بیخیال شده و همین خود ِ تپلمان را بر فرق سرمان جا داده و دوستش بداریم :دی تازه که خیلیم با لپ قشنگتر و گوگولیتر و بیا لپاتو بکنم، هستیم :))
*جهت رعایت حق کپی رایت نوشت: یکی از دارندگان پیجهای کیلویی اینستا که خودش اذعان داشته 80 کیلو را تپل دارد و کل پیجش هم فقط به مقولهی خورد و خوراکهای روزانهاش میپردازد، توی بیوی صفحهاش زده: چاق خوشحال :دی
این تپل خوشحال هم برگرفته از این بود :))