Femme De Couleur

Woman of colour

Femme De Couleur

Woman of colour

پیام های کوتاه
  • ۲۳ اسفند ۹۵ , ۰۲:۴۱
    I Wonder
بایگانی
1.امروز سر کلاس ( همون کلاسی که فقط 4 تا جغله هستن ولی پدرم رو درمیارن بیشتر وقت ها) یکیشون خم شد روی زمین تا مدادشو برداره که افتاده بود، که یهو "الف" ( همون که از همه بیشتر پدرمو درآوورده :| ) داد زد : عه خانم شرت "ع" زرده :| ( وتکرار و تکرار که آی زرده و آی زرده ) و در حالیکه من سعی داشتم بحث رو عوض کنم  و توجهات رو از مبحث آندِروِر بکشم بیرون، یهو رو به من میگه تیچر شرت من سبزه! شرت شما چه رنگیه :|||
2. برای بقیه همکارها دارم اتفاق بالا رو تعریف می کنم! بعد یکیشون برگشته میگه: موقعیت رو به فرصت تبدیل می کردی و  رنگ ها رو باهاشون یک مروری می کردی :| [آیکون از همکارهایی که داریم]
3.هر چقدر پنج شنبه الف کاری کرد که نزدیک بود تو کلاس از زور استیصال به گریه بیفتم! امروز نمی دونم معجزه شده بود چی شده بود! خیلی خانم بود کل کلاس :|  :تق تق _به تخته می زند_
4.امروز بعدازظهر خیلی یوهویی وقتی داشتم کلید مینداختم در رو باز کنم و وقتی متوجه نشدم که دستم خورده روی صفحه ی گوشی و قفلش باز شده و رفته توی دوربین و عکس انداخته :دی



اینا همه وقایع امروز بعد از ظهر بود! بعد خود امروز صبح رو بخوام خلاصه بگم و موردی بگم میشه از قرار : جا گذاشتن اون سهمی از تولد و سورپرایز پارتی که بر عهده ی من بود توی تاکسی! تا نزدیکی کلاس رفتن و بعد به یاد آوردن! دربست گرفتن و به ترمینال برگشتن! نبودن راننده و انتظار برای بازگشت جناب راننده! گیر کردن در ترافیک در راه رفتن دوباره به کلاس! به کلاس رسیدن و بغض کردن از دیر رسیدن 45 دقیقه ای! شستن عصبانیت ها و بغض ها با تولدانه و بخور بخور کیک و هله هوله های نجات یافته شده از تاکسی! پیشنهاد کار به "م" از یه شرکت توی استرالیا! آیس واچ خریدن "ح" (چون خودش ذوق داشت ما هم ذوق کردیم :دی) و همه ی ایناااا فقط از صبح تا ظهر امروز!

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۶/۱۲/۱۴
حدیث

نظرات  (۱۳)

چه عکسی 😃😄
پاسخ:
آره باحال شده :دی
۱۴ اسفند ۹۶ ، ۰۰:۵۱ פـریـر بانو
واسه همین چیزاست هرچی موهامو کشیدن گفتن برو فرهنگیان و دبیری و اینا نرفتم! سر و کله زدن با بچه‌های این دور و زمونه از دبستانی تا دبیرستانی صبر ایوب می‌خواد! :|
ولی چه خوبه که تو قوی‌ای ^_^ آفرین *__*

:: از این عکس یهویی جذابا :دی

:: و چه روز شلوغی...
یه بارم خواستم واسه یکی تولد بگیرم چه سوتی‌ها که ندادم!
اصلا... بگذریم آقا بگذریم... بغض راه گلومو بست :|
پاسخ:
آره کلا شغلیه که اگه علاقه و عشق نداشته باشی واقعا برات فرسایشی میشه! 
من کلا خوراک کنترل کردن و این چیزام :دی 

آره خیلی باحال شده عکسه, خودمم دوسش دارم ^__^
ما این 6 ماه دوم سال این سومین سورپرایز پارتی بود که گرفتیم و هر سه هم به خوبی پیش رفت :دی بیا پیش خودم کلاس خصوصی:))
ملت چه دوربینایی دارن به صورت خودکار عکس خفن میندازه :د
بعد این جاسویچیه رو با خودت سرکلاس نبر وگرنه باید رنگ شرت اینارو م تحلیل کنید :)))
پاسخ:
نه چون دستم سوییشرت و یه ساک هم بود و همچنین گوشیم وقتی در حال درآوردن کلید و باز کردن در بودم , دستم تمام این کارهارو کرده بوده, بدون اینکه متوجه بشم :دی
نه بابا عمرا اینو نشون بچه ها بدم *__* 
این جاسوییچی رو سال 85 یا 86 بود (عید هم بود) از شیراز خریدم یعنی چیزی بالغ بر یک دهه است از عمرش میگذره و خیلی هم دوسش دارم ^_^
یه صبح تا ظهر و اینهمه کار !

خب بچه کنجکاوه دیگه :)))
آقا عایا این کار درستیست که معلم با جاسویچی که صور قبیحه بهش وصله بره سر کلاس؟:)))
پاسخ:
ازون صبح تا ظهر ها بود!!

بچه بیجا می کنه کنجکاوه :| 
کلاس نرفتم که! در خونه است دارم باز می کنم :دی با صور قبیحه جایزه آدم بره خونه :))
۱۴ اسفند ۹۶ ، ۱۴:۱۸ آسـوکـآ آآ
مورد 1 :)))))))))))))
پاسخ:
میخند؟ :دی
آیس واچ چیه تیچر؟
++چارشنبه تولد دخترخاله م بودم، کاملا به یادت بودم :| به یکیشون گفتم بدو بدو می کنی همسایه ها ناراحت میشن شروع کرد شال و مانتوی منو در آوردن. :|
ملت رسما دارن بچه هاشونو روانی بار میارن یعنیا :|
پاسخ:
آیس واچ  مارک ساعته و بسیار هم مارک گرونیه -__- اینی که دوستم خریده بود شده بود پونصد و خورده ای :| ولی لامصب ساعت بودها :||
++ آخ که من کی از واحد کودکان خلاص میشم *___* 

۱۴ اسفند ۹۶ ، ۲۱:۵۴ هولدن کالفیلد
مورد یک :|
مورد یک :|
مورد یک:| :|
جاکلیدی منکراتی :|
پاسخ:
خدا رو شکر تونستم بحث رو منحرف کنم فقط :|
بابا به این میگن کیوت نه منکراتی :دی
۱۶ اسفند ۹۶ ، ۱۱:۰۰ منتظر اتفاقات خوب (حورا)
حالا اگه من دستم خورده بود و گوشیم عکس انداخته بود، میشد یه عکس رو مانند از خودم که دهنم هم اندازه غار باز مونده:||
پاسخ:
منم اگه صورتم داخل بود شاید نتیجه همین میشد :)))
چقد قیافه ت باید باحال باشه سر کلاس =))))))
پاسخ:
میخند ؟ :||
۱۷ اسفند ۹۶ ، ۲۱:۱۵ פـریـر بانو
آره دقیقا!
جونم جذبه و سیاست! تیچر خفن کی بودی تووو :))

کلاس خصوصی رو  چند می‌گیری حالا؟ :))
من اون روز هی همه‌چی یادم رفت! خنگ‌بازی در حد اعلا! البته یه جاهاییش هم تقصیر من نبود. مثلا گفتم میرم چندتا چاقو چنگال یه بار مصرف می‌خرم ولی وقتی رفتم گفت باید یه باکس کامل بخری و تکی نمی‌فروشیم و...! :| هیچی دیگه... دوبار رفتم و برگشتم :/
پاسخ:
:دی 
با تو به طور ویژه حساب می کنم :))
ع چرا باکسی می فروخت؟ :/ می فروشن دونه ای ولی ها!! جاهای دیگه هم سوال می کردی! البته باکس هاشون هم 12 تایی و ایناست فکر کنم یعنی خیلی هم نیستن که بگیری و یه عالمه بمونه روی دستت! می تونی یه باکس بخری بعد باقیشو نگه داری برای بعدا!! 
حالا اون بار که گذشت ولی دفعه های بعدی زود تسلیم نشو :دی
۱۸ اسفند ۹۶ ، ۱۳:۰۴ نیمه سیب سقراطی
یعنی 1 خیلی خوب بود، بلند بلند خندیدم باهاش :)))

پاسخ:
باوشه باوشه تو هم بخند :| :)))
۲۰ اسفند ۹۶ ، ۰۱:۰۲ פـریـر بانو
تنک یو سو ماچ ماچ ماچ :))
نه خواهر نه تنها دونه‌ای نداشت که تو باکس‌هاش دست کم چهل پنجاه‌تا چاقو بود یا چنگال یا قاشق :|
وقت نداشتم جاهای دیگه رو برم آخه (دست بر پیشانی کوبیدن)

چشم :دی
پاسخ:
عب نداره مهم همون نیتت بوده که درش سورپرایز نهفته بوده دیگه باقی زیر سر ابر و باد و مه و خورشید بوده که نشده :دی
۲۰ اسفند ۹۶ ، ۲۲:۱۱ פـریـر بانو
البته سوپرایز کردنش با موفقیت انجام شد! بچه دقایقی چند مات و مبهوت بود :دی 
پاسخ:
خب خدا رو شکررر :))

منم امروز سورپرایز شدم :دی

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی