Femme De Couleur

Woman of colour

Femme De Couleur

Woman of colour

پیام های کوتاه
  • ۲۳ اسفند ۹۵ , ۰۲:۴۱
    I Wonder
بایگانی

قرنطیلات

پنجشنبه, ۲۲ اسفند ۱۳۹۸، ۰۸:۴۱ ب.ظ

این ها که می بینید نگارشات من در روز یکشنبه 4 اسفند می باشد که خب به صورت پیش نویس باقی موندن تا به امروز:

شنبه: برخلاف اینکه تماااامی مدارس و آموزشگاه ها تعطیل بودند! که دلیلش رو روز جمعه، انتخابات و حوزه ی انتخاباتی بودن بیشتر مدارس ذکر کردن! ما ولی شنبه تعطیل نبودیم(به دلیل ددلاین تموم کردن ترم تا قبل از عید)! و هنوز بیست دقیقه نشده بود که آموزشگاه رو باز کرده بوودیم, که از سازمان بهداشت زنگ زدن و گفتن بااااید تعطیل می کردید! و جواب ما این بود که وقتی علت تعطیلی حوزه ی انتخاباتی بودن مدارس و مراکز آموزشی  شمارش آرا عنوان شده و ما هم شامل این گزینه نبودیم از کجا می دونستیم که باااید تعطیل می کردیم!!!! و دیگه کلی نکته ی بهداشتی و دستورالعمل دادن و گفتن هر بچه ای که سرما خورده بود رو برگردونیم بره خونه! و هنوز کلاس های ساعت اول تموم نشده بود, که با نامه ای که فرستاده بودن آموزشگاه, عملا مدیر آموزشگاه رو مجبور کردن تا رضایت بده! و این هفته رو کامل تعطیل کردیم! 

هیچ کدوممون باورمون نمیشد! تقریبا از شهریور به بعد ما حتی یک روز مرخصی هم نتونسته بودیم بگیریم :| بعد نمی دونستیم نگران کرونا و این وضعیت باشیم یا خوشحال یک هفته تعطیلات:دی

یکشنبه: اگر ولی تعطیلی یک هفته ای از صبح شنبه قطعی شده بود من و رضا هم با مامان اینا امروز _یکشنبه_ راهی مشهد بودیم! ولی دیگه دیر بود و نمیشد -__- و بدین ترتیب یک هفته تعطیلات هست و من و رضا دو تایی :) 

امروز بالااااخره بعد از مدت ها وقت آرایشگاه رفتن داشتم :/ و رفتم موهام رو مرتب کردم! بعد از قررررن ها یوگا کردم! الانم اومدیم خونه ی مامبزرگه که هم اون شب ها حوصله اش سر نره! ( چون بابام هر شب بهش سر میزنه و حالا نیست) هم ما هم مثلا تنها نباشیم! شام هم یه مرغ بحرینی خوشمزه ای مامبزرگه پخته بود که ثابت می کنه همچنان دود از کنده بلند میشه :دی 

دوشنبه و سه شنبه: فعلا برنامه ی خاصی ندارم! احتمالا بشینم فیلم و سریال ببینم :) 

چهارشنبه: مامبزرگه رو برمی داریم اگه بتونیم راضیش کنیم و میریم خونه ی سه قلوها

پنج شنبه: دیگه ناهار که بخوریم با سه قلوها و داداششون و مامانشون برمیگردیم خونه ی مامبزرگه تا جمعه :)

جمعه: با غمی وصف ناپذیر از بازگشایی آموزشگاه, آماده ی سر کار رفتن میشیم -__- 

 

قبل از ادامه ی بحث بگم که هییییچ کدوم از اینکارها رو البته به غیر از چهارشنبه شام و ناهار خونه ی سه قلوها رو انجام ندادیم و در عوض نشستیم با رضا یه کله اول Death Note و بعد هم Attack on Titan رو دیدیم :دی

چه خوش خیالی توی نوشته هام بوده! چه لذتی از تعطیلات داشتم می بردم :هعیییی 

 

الان درست 20 روز از شروع تعطیلات یا به عبارتی همون قرنطیلات می گذره! هفته ی اول شوق وصف ناشدنی داشتم! حس آدمی که از زندان رها شده باشه! حق بدین خب! حق بدین به کسی که از 17 فروردین 98 تا 11 اسفند 98 رو هر روز حتی تعطیلات رسمی، صبح (9 تا 1) وبعدازظهر (3 تا8) رو نان استاپ سر کار بوده (البته نه جمعه ها)! 

هفته ی دوم ولی کم کم شور و شوق خوابید و استرس ها  و نگرانی های کرونا اضافه شد! و تا هفته ی سوم که این هفته ای که گذشت باشه با افسردگی گذشت! ولی از دیروز باز کمی همت کردم و به افسردگی و خمودگی غلبه کردم و کمی زندگی کردم و نفس کشیدم! که شامل جرکات خاصی نمیشه ولی از حالت شب ها بیدار بودن و روزها خوابیدن و ناهار و صبحانه و شام نخوردن و چایی و بیسکوییت و تی تاپ خوردن دو روزه بیرون اومدم! از فقط سریال دیدن به کمی سریال و کمی فیلم دیدن و کمی هم کتاب خوندن و روش تدریس توی یوتیوب دیدن و خلاصه برداری کردن شیفت پیدا کردم، یوگا هم کردم! توی حیاط هم رفتم .....

ولی همچنان کلافه ام! جوریکه واقعا دارم به کسایی که مجبورن برن سرکار حسودیم میشه :/

کی فکرش رو می کرد روزی یک دنیا با هم توی همچین شرایطی ....

 

موافقین ۸ مخالفین ۰ ۹۸/۱۲/۲۲
حدیث

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی