Femme De Couleur

Woman of colour

Femme De Couleur

Woman of colour

پیام های کوتاه
  • ۲۳ اسفند ۹۵ , ۰۲:۴۱
    I Wonder
بایگانی

شغل دوست داشتنیم

شنبه, ۱۳ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۰۸:۵۲ ب.ظ

یکی از اصول پایه و اساسی در تدریس زبان انگلیسی استفاده از دو تا عزیز دل به نام های CCQ و ICQ هست! حالا شاید بپرسید این عزیزان چی هستند؟! خب این دو عزیز هستند، تا ما از پرسیدن سوال هایی مثل "کسی مشکلی داره؟ همه فهمیدیدن؟ یا می دونید دیگه الان باید چکار بکنید!" اجتناب کنیم و با دو سه تا سوال خیلی کوتاه که عموما هم می تونن جواب هایی به صورت بله یا خیر داشته باشن، با زدن به خال و نشونه رفتن اصل مطلب بفهمیم که کدوم از بچه ها متوجه شدند و کی متوجه نشده! مثلا چطوری؟ مثلا من وقتی تدریس یک گرامر رو تموم می کنم، به جای اینکه بیام بگم خب کی فهیمد یا کی نفهمید! که عموما خیلی تعداد معدودی در صورت متوجه نشدن شاید اعتراف به متوجه نشدن بکنند و بخوان دوباره براشون بگی! یا شاید یک سری ها فقط بگن که متوجه نشدن و وقتی ازشون می پرسی خب کجا رو متوجه نشدن، میگن همه اش :| یعنی هر چی گفتی رو باید از اول دوباره بگی! و یا اصلا بدتر ازون تعدادی چه زیاد و یا چه کم متوجه نشده باشن و اصلا حرفی نزنن! و خب برای اینکه کار به همچین جایی نرسه که تو این همه بگی و بعد تهش که رسیدی بگی خب کی مشکل داره! و بفهمی که ای دل غافل همه و یا یک تعدادی هیچی نفهمیدن و حالا خر بیار و باقالی بار کن! یا تو اون همه بگی و باز تهش بپرسی کی متوجه نشد و یا کی مشکل داره و کسی چیزی نگه و همه بگن که فهمیدن! و بعد موقع حل تمرین ها و یا صحبت کردن و استفاده از گرامر توی موقعیت باشه و ببینی که ای دل غافل چقدر بچه ها ایراد دارن و باز خر  بیار و باقالی بار کن! جالا با استفاده از CCQ و هر از چند گاهی و بعد از رسوندن مطالب مشخصی تا یک نقطه ی مشخصی می تونی یک توقف کوتاه داشته باشی و یک سری سوالات هدف دار که عموما هم جوابشون می تونه بله یا خیر و یا جواب های خیلی کوتاه باشه، کلاس رو بسنجی که آیا تا اینجا که پیش اومدی کسی مشکلی داشته یا نه! مثلا اگر داری گرامری رو مربوط به یک زمان خاص مثل گذشته درس میدی! همینکه اون قسمت کارایی گرامر و موارد استفاد اش رو بیان کردی توی یک وقفه ی کوتاه از بچه ها سوال هایی مثل؛ "الان من دارم راجع به زمان آینده صحبت می کنم؟" "الان توی جمله ای که به عنوان مثال گفتم من دارم راجع به کاری که هنوز و تا به الان ادامه داشته صحبت می کنم یا کاری که تموم شده؟" رو بپرسی! و یا این برآورد می تونی مجوز پیشروی رو بگیری و یا نه بفهمی که لازم هست که یه بازگشت روی مطالب قبلی و یک مرور داشته باشی ولی خب اینبار تو دقیقا می دونی که ایرادات کجا هستن و باید چی رو دوباره تکرار کنی! و حالا از ICQ کجاها استفاده میشه؟! وقت هایی که به بچه ها دستورالعملی رو برای انجام یک فعالیت میدی! مثلا براشون توضیح میدی که الان قراره توی گروه قرار بگیرن و راجع به یک مطلب یا صحبت کنند و یا دیسکاشن داشته باشن و یا یک تمرین رو با هم حل کنند! و یا از بچه ها می خوای یک متن رو بخونن و تو می خوای براشون اما و باید تعیین کنی! مثلا یه زمان مشخص دارن! مثلا باید دنبال جواب یه سوال بگردن! مثلا باید فقط یه قسمت خاص رو بخونن و .... خلاصه اگر باز بعد از تموم شدن توضیحاتت برگردی و بپرسی همه فهمیدید؟! باز همون داستان های قبلی تکرار میشه! که یا همه الکی و یکصدا میگن آره! در صورتیکه ممکنه یک سری ها متوجه نشده باشن که باید چکار بکنن! و یا ممکنه همه یا چند نفر بگن که هیچی متوجه نشدن و این هم تو رو درگیر تکرار مکررات می کنه! حالا با استفاده از ICQ تو خیلی راحت می تونی متوجه بشی که آیا ایرادی در فهم و انتقال مطالب وجود داشته و یا نه! و اگر وجود داشته دقیقا کدوم قسمت ها بوده! مقلا من می خوام بچه ها رو گروه بندی کنم و توی گروه باید یک سری سوالات مشخص رو از هم بپرسن و راجع به همدیگه یادداشت برداری کنن و بعد به صورت گزارش به کلاس ارائه بدن! من بعد از اتمام توضیحاتم از روند کار میام سوالاتی می پرسم مثل " "الان باید تنهایی کار کنید یا گروهی؟" "الان توی گروه های چند نفره قراره قرار بگیرین؟" "باید سوال های صفحه فلان رو جواب بدید یا سوال هایی از خودتون بسازید؟" "باید فقط یک نفر توی گروه سوال کنه و دیگری هم فقط جواب بده یا هر دو نفر باید از هم، هم سوال بپرسن و هم جواب بدن؟" شما وقتی دوستتون داره صحبت می کنه باید فقط گوش بدید یا نه لازمه از صحبت هاش یادداشت برداری هم انجام بدید؟" " بعد از اتمام گروه بندی باید یه پاراگراف راجع به دوستتون بنویسید یا نه باید به کلاس یه گزارش خلاصه راجع به دوستتون بدید؟" و به همین راحتی با یک سری به قول معروف TARGET Q میتونی بفهمی کلاست چند چنده توی فهم مباحثی که براشون توضیح دادی!

یکی از مواردی که در رابطه با تدریس زبان برام جالبه این همه به روز بودنش و هر روز هم به روز تر شدن و به وجود اومدن روش های نوین درش هست! بعد برام همیشه در کنارش یک سوال بزرگ هم به وجود اومده که چرا ما توی ایران و در زمینه ی تدریس توی مدارس و دانشگاه هامون از این روش های نوین استفاده نمی کنیم؟ چرا مثلا همین ساده ترین هاش که شامل CCQ و ICQ میشن رو به جای سوال های مسخره خب همه فهمیدین؟ یا کسی اگه اشکال داره بگه؟! به کار نمی بریم! یا چرا توی داشنگاه ها اینقدر اساتید متکلم وحده طوری جلو میرن!

مخصوصا الان که کلاس ها شکل آنلاین به خودشون گرفتن! الان که بیشتر از همه چیز باید مطمئن بشیم تما مطالبی که بیان می کنیم کامل جا میفته و هیچ نقصی در گیرایی هدف مورد نظر ما نبوده! اون سری داشتم به حرف های استاد رضا سر کلاس آنلاینش گوش می دادم! حتی یک بار پاز نکرد و یک سوال از هیچ کسی نپرسید! دو ساعت یک ریز فقط حرف زد!  یک جاییش رضا می گفت اصلا زده توی جاده خاکی! و من تمام مدت به این فکر می کردم چطور یک معلم می تونه این همه دل داشته باشه! که فقط بخواد سر و ته هر چیزی رو همیششه و در همه حال و در تمام مدت کاریش به هم بیاره! می دونی نمی خوام بگم من هیچ وقت یه سری مطالب رو تند تند جلو نرفتم تا حالا! یا نشده از روی یک چیزی سریع رد بشم! ولی اینکه همیشه این کار و این شیوه رو در پیش بگیری به عنوان یک معلم و تعلیم دهنده! چقدر می تونه غمگین باشه! نمی خوام قضیه رو وارد مباحثی مثل حق الناس و وجدان کاری و مسئولیت پذیری و این حرف ها بکنم! بلکه می خوام بگم بیشتر به نظرم غمگین میاد! دلم براشون می سوزه! از اینکه از اون لذت تغییر ایجاد کردن خودشون رو محروم می کنن! از اینکه می تونن کاری بکنن توی یک ترم با نحوه ی تدریسشون و دیسیپلینی که برای کارشون تعیین می کنن, به یک شخص همیشه فراموش نشدنی توی ذهن تک تک اون دانشجوها و دانش آموزها و زبان آموزها تبدیل بشن ولی عوضش میشن کسی که فقط حرف چرت و مفت می زنه و یا با نمره کم دادن و ندادن تلافی تمام تیکه هایی که بهش انداخته بودن رو درمیاره! یا به اونایی که هیچ وقت سر کلاسش حاضر نبودن یه گوشه چشمی نشون میده! 

معلم بودن در عین سخت بودن و گاهی اوقات فرسایشی شدن و خسته کننده بودن, یه حسن اعجاب انگیز داره! اینکه تو می تونی به یه نقطه ی قوت توی زندگی و یادگیری یک نفر تبدیل بشی! می تونی گاهی وقت ها ناممکن ها رو برای یک نفر ممکن کنی! و این ها حس های کمی نیستند! شغلم رو برای تمام این لحظاتی که همچین حس های نابی رو باهاش تجربه می کنم دوست دارم, حتی اگر انگشت شمار باشن :) 

 

+چون به آموزشگاه گفتم ترم دیگه نمیام, برای روز معلم حتی یه تبریک خشک و خالی هم بهم نگفتن! زیبا نیست؟ :دی یعنی حتی یک تبریک :)))) 

یه لحظه بغضم گرفت! از اینکه تمام این دو سال و نیم حس کردم اونجا شاید یه جور خونه ی دومم باشه و یا یک جایگاهی براشون حداقل ممکنه داشته باشم! ولی خب زهی خیال باطل:دی فقط یک شخص خرکار خوب براشون بودم که تمام تعریف ها و تمجیدها مثل اینکه فقط حکم تی تاپ داشتن :دی 

موافقین ۹ مخالفین ۰ ۹۹/۰۲/۱۳
حدیث

English-Teacher

نظرات  (۲)

۱۴ ارديبهشت ۹۹ ، ۰۰:۰۸ منتظر اتفاقات خوب (حورا)

هیچ وقت در خودم توان معلم بودن رو ندیدم. احساس می‌کنم نمی‌تونم همیشه حق مطلب رو ادا کنم و مسئولیتم رو درست انجام بدم و اون معلم‌هایی که همیشه با جون و دل تلاش می‌کنند مسئولیت‌شون رو کامل و درست انجام بدن در نظرم خیلی دیگه آدم حسابی‌ هستند.

روز معلم با تاخیر مبارک:-)

پاسخ:
می دونی این با جون و دل کار کردن فقط مختص معلم ها نیست! کلا هر شغلی لازمه اش اینه که مسئولیتت رو تمام و کمال انجام بدی و با جون و دل براش کار کنی. و این هم وقتی اتفاق میفته که عاشق شغلت باشی :) 
ولی خب همیشه سختی ها و دلسردی ها هم هستن :دی

روز معلم مبارک باشه عزیزم

 

 

از ذوق توی نوشته هات مشخصه که معلم معرکه ای هستی. امیدوارم همیشه موفق باشی. 

پاسخ:
ممنونم عزیزم ^_____^

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">