"من" "تو"
همه چیز از یکی از استوری ها شروع شد که خاله جان برای همه شیر کرد. و برای "تو" . استوری را ناخواسته دیده بودی و در عمل انجام شده قرار گرفته بودی. حتما عصبانی بودی ازینکه "من" میدیدم که تو استوری مرا سین کردی. و "من"؟! من هم عصبانی بودم. با لحن اعتراضی به خاله گفتم که حق نداشت برای این همه نفر استوری را بی اجازه شیر می کرد. و "تو" از سر اجبار سریع "من" را فالو کردی! و "من"؟! یک حمله ی عصبی پر از تنش و اضطراب را تجربه کردم و هر کاری کردم نشد تا خودم رو راضی به فالو بک کردن "تو" بکنم. چیز زیادی بود, چیزی که هنوز آمادگی برایش نداشتم. و دیروز بالاخره آنفالو کردی. تا باز همچنان "من" و "تو" عاجز باشیم از حتی یک ارتباط برقرار کردن معمولی. "تو" را نمی دانم ولی برای "من" حتی سلام کردن و از دور دیدنت هم سخت است. هنوز چیزی سخت شکسته است و ترمیم نشده است.
به شکل دیگهای حس داخل این متن رو تجربه کردم و خوب میفهممش... :(