Femme De Couleur

Woman of colour

Femme De Couleur

Woman of colour

پیام های کوتاه
  • ۲۳ اسفند ۹۵ , ۰۲:۴۱
    I Wonder
بایگانی

این روزها

سه شنبه, ۲ دی ۱۳۹۹، ۰۴:۵۰ ق.ظ

مدت ها تلاش کردم تا ارتباطم با یک سری ها رو کمرنگ کنم چون مدام مجبور به خودسانسوری بودم در مقابلشون و یا در برابرشون قضاوت گر می شدم. یعنی مثلا برام حرف می زدن و درد و دل می کردن ولی نمی تونستم باهاشون همدلی کنم و توی نقش قضاوت گر فرو می رفتم و یا خودم رو شدید کنترل می کردم و الکی تظاهر به همدلی و درک کردن می کردم. اینجا اونا نبودن که آدم بده ی داستان بودن، بلکه من بودم که آدم بده ی داستان بودم چون نمی تونستم اونا رو بفهمم و همدلی کنم و واقعا خودم هم در حال اذیت شدن بودم. برای همین رابطه ام رو کم کردم. کمرنگ کردم. و الان رابطه کمرنگ شده. ولی حس عذاب وجدان دارم. بعد از مدت ها رسیدم به اون دوری و دوستی ولی باز ذره ای فاصله دارم ازینکه دوباره برم سمتشون و رابطه رو باهاشون از سر بیرم و دوباره بیفتم توی همون دور باطل. متنفرم ازون بخش از درونم که بیشتر از هم از این فرهنگ ایرانی بودن نشئت می گیره که یه جوری توی وجودم ریشه دوونده که میگه تا پای جون پای آدم ها وایسا. هر وقت آدمی نادم و غمزده بهت روی آوورد فراموش کن گذشته ها رو و دوباره صلح کن. همیشه ورژن دوست داشتنی از خودت ارائه بده. همیشه وقتی کسی با محبت میاد به سمتت تو هم حتما محبتش رو جواب بده. اگر آدم ها بهت بدی نمی کنن و فقط باهاشون تفاهم نداری، عیبی نداره تو کنار بیا و همیشه از خودت بگذر. 

چند درصد از دوستی های شما اینطوریه. که نقطه اشتراکی ندارید ولی فقط و صرفا دلی و از روی سالها آشنایی و دوستی همچنان رابطه رو نگه داشتید.

چرا من دلم نمی خواد برای رابطه ها تلاش کنم. چرا اینقدر خسته ام از توی هر رابطه ای بودن. چرا اینقدر سریع پا پس می کشم توی دوستی هام و وقتی به جایی اتصال ندارم آرامش پیدا می کنم.

موافقین ۶ مخالفین ۱ ۹۹/۱۰/۰۲
حدیث

نظرات  (۵)

منم درگیر چنین رابطه‌هایی بودم. دوستانی من رو کنار گذاشته بودن و من دوست نداشتم حس بد پس زده شدن توی یه رابطه رو به دیگری منتقل کنم و این می‌شد که از بودن بعضی از آدما اذیت بودم. بعد با خودم فکر کردم و یه پایان خوب برای بعضیاشون پیدا کردم و تقریبا موفق شدم دو سه تاش رو مدیریت کنم.

پاسخ:
می دونی اینجا کسی آدم بدی نیست و کسی با دیگری بی معرفتی نکرده یا نمی دونم بدی در حق کسی. فقط من حس می کنم با بودن در کنارشون واقعا تظاهر به دوستی می کنم و خودم اذیت هستم و شاید بهتره این ارتباط رو بالاخره قطع کنم. خب اونا به بودن تصنعی و الکی من چه احتیاجی مگه دارن!!
۰۲ دی ۹۹ ، ۱۲:۴۲ بَلـ ـوط

دوره دانشجویی یه دوستی داشتم که مشکلات خانوادگی و عاطفی زیادی رو از سر می گذروند و همیشه می گفت تو تنها کسی هستی که باهاش به مشکل نخوردم و نمی ترسم از درددل کردن باهاش. چندتا از دوستای دیگه ام که پیش از من اون آدم رو می شناختن مدام انتقاد می کردن از وقت و انرژی ای که می ذاشتم واسه اون فرد. حس می کردم وظیفه ی منه که بهش روحیه بدم و حمایتش کنم. خییییلی طول کشید تا بفهمم دارم به خودم آسیب می زنم تو اون رابطه. فکر کن در حدی که خود اون آدمم بهم گفت تو خیلی ساده و آرومی و اگه یکی سیلی هم بهت بزنه جوابشو نمی دی. (همین قدر مسیح وار)

تا اینکه یه بار داستانی پیش اومد و من واقعا دلخور شدم و گفتم دیگه وقتشه که بکشی کنار و فاصله بگیری از این شخص. به قول خودش تنها آدمی شدم که باهاش دعوا نکردم و فقط دور شدم و سرد نسبت بهش. و حالا که مدت ها گذشته می فهمم چطور با ندیدن نشونه ها و نقش ناجی گرفتن داشتم به خودم صدمه می زدم. 

چیزی که گفتی؛ ارایه ی ورژن دوست داشتنی از خودمون دقیقا معضل منم هست. واکنش گر نیستم متاسفانه و این باعث می شه به جای حرف زدن و ابراز خودم, ساکت می مونم و تحمل می کنم و اذیت می شم. گرچه روش کار کردم و پیشرفت کردم ولی هنوز عکس العمل دیفالتم همونه و نهادینه نشده در من مقابله و جنگیدن برای خودم.

پاسخ:
حالا من همیشه عکس این حرکت رو دارم و همیشه واکنش نشون میدم و نمی دونم واقعا کار درستی می کنم یا نه. و نمی دونم که کارم قضاوت کردن میشه یا نه. و خب معلوم نیست که خودم اگر توی هر موقعیتی می بودم چطور عمل می کردم ولی واقعا توی هر شرایطی همدلی کردن با بقیه برای من سخته. و حس می کنم بودنم هم در کنار شخص باعث اذیت کردن شخص میشه و از طرفی هم وقتی کناره می گیرم ...

من خیلی از دوستام رو فقط به خاطر اینکه من اول حالشونو نپرسیده بودم از دست دادم. البته به خاطرش هیچ سرزنش و ناراحتی ندارم فقط اینکه دوستای پایدار کم دارم یکم مضطربم میکنه؛ بالاخره ادم پیر میشه و باید یه چند تا غیرفامیل براش بمونه که برن پارک و باهم از گذشته یاد کنن.

پاسخ:
من ترسی از تنهایی ندارم. بیشتر نگرانم نکنه من خودخواهانه ممکنه عمل کرده باشم که ارتباط رو قطع می کنم.
۰۲ دی ۹۹ ، ۱۴:۴۸ هیـ ‌‌‌ـچ

قبل از کامنتم یه چی بگم: وبلاگو باز کردم، روی لینک پست که زدم یهو بک‌گراند برفی شد :)) باحال بود ^_^

حالا اصل کلام: نمی‌دونم این باگ منه یا یه نقطهٔ قوت که به سرعت می‌تونم هر چی تو محیط اطرافمه (حتی آدما) رو حذف کنم و این موضوع بعد از اون دفعه‌ای که مرگ رو تجربه کردم تشدید هم شد چون به این نتیجه رسیدم که عمر من محدودتر از این حرفاست و بابت چیزی یا کسی که بهم حال خوب نمیده یا حال خوبم رو می‌گیره یا به هر دلیلی از سمت هر کدوممون یا اصلاً جفتمون این رابطه (دوستی، عاطفی، کاری و...) نخواد ادامه‌دار باشه، ارزش نداره عمر و وقت و انرژیم رو تلف کنم، چون من فقط همین یه بار رو زندم و فرصت دوباره‌ای ندارم!

پاسخ:
هعییییی
۰۳ دی ۹۹ ، ۲۲:۵۴ سایه نوری

رها کردن آدمها و روابط و ... که آزارم میدن واسه من خیلی راحت شده.. چیزایی که گفتید خیلییی موارد مهمی هستن.. که منم سالهای پیش اسیرشون بودم. ولی حالا دیگه اول و اولویت خودم هستم. و از دست دادن آدمها و دوست داشته شدن توسطشون، اصلا دیگه واسه م نیست. و اونقدر این آزادی جذابه که هیچ دوست داشته شدنی نیست 😅😅

کاش ببینیم خودمون رو و پایان بدیم به درد و اسارت.. 

پاسخ:
اوهوم کار درست همینه

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی