Femme De Couleur

Woman of colour

Femme De Couleur

Woman of colour

پیام های کوتاه
  • ۲۳ اسفند ۹۵ , ۰۲:۴۱
    I Wonder
بایگانی

۱۶ مطلب در فروردين ۱۳۹۷ ثبت شده است

اینقدر قلبم رو شکست این مساله که پای شام پا شدیم اومدیم خونه ی خودمون در حالیکه اگه مونده بودیم من یه ظرف بزرررگ سالاد کاهو برای خودم تنها داشتم بخورم! که قهر کردم و شام هم نخوردم!! اصلا فکر اون سالاد که نذاشتن من بخورمش اشتهام رو کور کرد، با وجود اینکه نه ناهار خورده بودم نه چیزی حتی عصرونه! من برای سالاد کاهو حاضرم بمیرم حتی! حاضرم آدم بکشم! بعد عدل همین باری که اینقدررر سالاد کاهو بود که مجبور نباشی ملاحظه ی جمع رو بکنی و با حساب و کتاب، یه ذره سالاد فقط بخوری! من رو از پای سفره بلند می کنن میگن پاشو ما اصلا قرار نبوده شام بمونیم :|

حتی اشک هم تو چشمام جمع شد :(

۱۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ فروردين ۹۷ ، ۲۱:۳۷
حدیث

به دلایلی شب رو همونجایی که شام مهمون بودیم , قرار شد به صبح برسونیم! سخته -__- 

یه لامپ دارن ازین هفت رنگ ها که بااید تا صبح روشن بمونه! ( دلیلش خداییش عقلانیه, که چرا باید روشن بمونه! و سایر دلایل عدم درک و تکریم مهمان و مردم آزاری درش نهفته نیست) ولی حالا بعد از 5 ساعت مدام رنگ عوض کردن این لامپ نتیجه یه سر درد وحشتناک شده *_* 

شخص مهمان دیگه ای خر و پف می کنه! ممتد! 

گرسنه امه! خونه کوچیکه و کوچکترین حرکت من توی آشپزخونه همه رو بیدار می کنه و مزاحم خواب اونا میشه! 

خلاصه بعد از 5 سااعت فقط توی تاریکی دراز کشیدن و به صدای خر و پف ممتد گوش کردن و عوض شدن یه لامپ هفت رنگ بالای سرم و از گرسنگی و خارش بدنم به خاطر حساسیت و شلوار ناراحت و یه سر درد وحشتناک رنج بردن, دیگه تا  دیوونگی فاصله ای ندارم !! 

فقط کاش زودتر صبح بشه!! 


۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ فروردين ۹۷ ، ۰۵:۱۱
حدیث

یکی از نکته هاش میشه همین دیالوگ مامانتون که در دقایقی از بدو ورودتون گذشته , رو به صابخونه میگه چرا رنگ طوطی تون از پارسال کم رنگ تر شده :| 

صابخونه در جواب: زیاد شستیمش آخه :)))) 


_آخه مادر من طوطی مگه رنگش عوض میشه :| _ 

۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ فروردين ۹۷ ، ۰۳:۰۲
حدیث

نمی دونم ویدئویی که گلشیفته (فراهانی رو می گویم ) از خودش و مادر و پدرش با اون وضعیت فان و بامزه توی اینستاگرام شیر کرده رو دیدید یا نه! ( فکر کنم برای روز مادر بود) نکته ی صحبتم این نیست که اگر ندیدید وای چه چیزی از دستتون رفته و یا باید ببینید و یا اصلا ویدئو خیلی باحال بود و این چیزها! یا اگر هم که دیدید نظر شما راجع بهش چیه! یا چه کامنت و احساسی شما نسبت بهش دارید! بلکه نکته ی حرفم اینه که بعد از دیدن این ویدئو احساسی که "من" نسبت به گلشیفته داشتم, غبطه و یا یه جور حسادت بود! وقتی دیدم بهزاد فراهانی _پدرش رو یعنی _ اونطور کنارش داره, بهش حسادت کردم! جوری که بغض توی گلوم جمع شد! خیلی حرفه که یه کشور بهت یک عالمه برچسب بچسبونه! خیلی حرفه که خودت کلا تمااام تابوهای اطرافت رو اونطور بشکنی و زیر پا بذاری! خیلی حرفه که اونقدر غیرمتعارف باشی ولی بابات همچنان باهات باشه! به پات وایسه! پشتت دربیاد! ولت نکنه! 

حرفم این نیست که چقدر کارهاش درسته و یا غلطه! یا واکنش درست نسبت به گلشیفته چیه! یا اصلا ما حقی داریم که واکنشی نشون بدیم یا نه! حرفم اینه که هرچی هم که بوده و هست ولی باباش یکی از اون آدم هایی نیست که وایساده مقابلش و رودر روش! بلکه دخترش هرچی که هست و هرچی که کرده, اون اومده و وایساده کنارش! خیلی حرفه که خانواده ای داشته باشی که به جای قضاوت عملکردت, عوضش همونجوری که هستی قبولت کنن و همچنان کنارت باشن.

خیلی وقت ها از خودم این سوال رو می پرسم که بابای من تا کجا با من هست! تا کجای اختلاف هامون رو می تونه تاب بیاره! اصلا من تا کجا می تونم ادامه بدم و بذارم فقط یه ریزه از اختلاف هامون به چشمش بیاد و تا کجا می کشم پنهان کنم و قایم کنم خود واقعیمو! می ترسم از اون روزی که دیگه نتونم و خسته بشم و بهش بگم منم از اون مدل آدم هاییم که همیشه براشون تاسف می خوردی! البته که کور نیست و یا ساده لوح! تا الان خیلی هاشونو فهمیده! و قبولشون کرده! چیزی که ده سال پیش مثلا, خوابش رو هم نمی دیدم که دیگه مجبور نباشم انجامش بدم چون بابام فکر می کنه یه دختر خوب هیچ وقت همچین کاری نمی کنه, الان خیلی هاشون رو مختارم انجام بدم و همچنان بابام دوستم داره و هییچ وقت هم اشاره ای بهشون نمی کنه! 

ولی من بیشتر می خوام!

۱۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ فروردين ۹۷ ، ۱۷:۵۹
حدیث


در گذشته های خیلی دور، اون زمان ها که توی بلاگفا بودیم و بلاگفا برای خودش برو و بیایی داشت یادمه یه بلاگر بود به اسم "عسل مو فرفری" که بنا به گفته ی خودش در اصل موهاش به هیچ وجه هم فرفری نبود ولی خب عشقش کشیده بود و دلش خواسته بود در عالم بلاگری "عسل مو فرفری"  باشه. حالا چرا اول صبحی یادی از عسل بانوی مو فرفری سالیان دور بلاگفا کردم ؟! چون یه دورانی همین عسل بانو برگزارکننده ی صندلی داغ های بسیاری بود. اسم صندلی داغ که اومد یاد اون زمان ها برام زنده شد! که چطوری پای پست های صندلی داغ روزگار می گذروندیم و چه روزهایی بود خلاصه :)

حقیقتا خودم هم نمی دونم شخص مناسبی برای شروع صندلی داغ  می باشم یا نه :دی ولی خب دیگه به دعوت حریر بانو افتخار روشن کردن چراغ صندلی داغ نصیب بنده شد :) باشد که سالیان بعد یه روزی هم آیندگان وبلاگ نویسی بگن یه حریر بانویی بود که یادش بخیر یه دوره ای صندلی داغ های بلاگ رو راه انداخت :))

قوانین بازی رو اگر اینجا نخوندین، خلاصه بگم؛ به این صورت هست که از ساعت 9 صبح امروز تا 9 صبح فردا این پست در اختیار شماست تا هر سوالی که از بنده ی حقیر دارید و ندارید رو بپرسید و من هم جواب بدم :) و همزمان با تمام شدن مهلت پرسش و پاسخ، دوست عزیز بعدی پست صندلی داغش رو منتشر می کنه (راس ساعت 9 صبح فردا) و الی آخر...

خلاصه که بفرمایید، این گوی و این میدان کامنتدونی در اختیار شما تا هر سوالی که از من دارید بپرسید :)


۳۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ فروردين ۹۷ ، ۰۹:۰۰
حدیث

جوراب پارازین (اولین بار توی عمرم بود پارازین رو نوشتم :| یه حس عجیبی داشت) سفید به کسی عیدی ندید خوب!! میان خونه پرتش می کنن کنار جعبه دستمال کاغذی روی میزشون! بعد یک ساعت بعد که دماغشون در خطر ریزشه و فرق فیل و مورچه هم از حول حساسیت قضیه تشخیص نمیدن, چطور توقع دارید فرق جوراب پارازین سفید و دستمال کاغذی رو متوجه بشن خبببب :| 

۸ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ فروردين ۹۷ ، ۰۰:۲۱
حدیث