Femme De Couleur

Woman of colour

Femme De Couleur

Woman of colour

پیام های کوتاه
  • ۲۳ اسفند ۹۵ , ۰۲:۴۱
    I Wonder
بایگانی

۱۲ مطلب با موضوع «پخت و پزیجاتی ها» ثبت شده است

 

مدت‌ها بود که یک کمپوت آناناس گوشه‌ی یخچال مانده بود ومانده بود و مانده بود تا بالاخره امروز ابر و باد و مه و خورشید و فلک گفتن بالاغیرتا پاشو یه حرکتی بزن، ما هم دست به دست هم می‌دیم، پاشو وجدانا :| و اینگونه یک کیکی آناناس تحویل منزل دادیم و چه کیکی هم شد :p

وبلاگ پیشین که از دست رفت(سر همون داستان فیلترینگ ناجوانمردانه) عکس‌هایی که با صندوق بیان آپلود کرده بودم هم همه‌گی پریدند *__* الان از قسمت موضوعات و قسمت همه‌ی کیک‌های من 8 مطلب پیش نویس هستند چون عکسی از کیک‌های پخته شده در دسترس نیست چرا که گالری گوشی‌مان هم درست کمی قبل از اینکه داستان فیلترینگ پیش بیاید یکهو و بی هیچ دلیلی پاک شد و هر چه عکس هم در آنجا بود پرید *__*

الان که اومدم تیک همه‌ی کیک‌های من رو واسه این پست بزنم، باز داغ دلم تازه شد :/

 

یک قسمتیش قبل از عکس گرفتن غیبش زد:| و اینکه دو حلقه آناناس هم قبل از روی کیک قرار گرفتن غیبشان زد که همین باعث شد کمی تراکم حلقه‌های اناناس روی سطح کیک پایین بیاید :|  [آیکون پرتاب چوفته برای رضا ]

۱۳ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰ ۱۵ دی ۹۵ ، ۱۹:۴۵
حدیث

کمر و گردن هرچند برام نموند و پیر شدم و تهشم تمیز و آنچنانکه دل‌به‌خواهم نبود کوکی‌هام از آب درنیومدن ولی خوب اینم کوکی‌های هندونه‌ای ما و دیگه اینکه یلداتونم مبارک :)

۵ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰ ۳۰ آذر ۹۵ ، ۱۹:۴۱
حدیث

گفته شده بود ساعت چهار بعد از ظهر دست به کار بشم ولی من چهار و نیم دست به کار شدم واسه درست کردن دو تا خمیر!! یکی خمیر شیرینی و اون یکی خمیر غذا!! بچه‌های بالا دستورات رو فقط در حد شروع کار اعمال کرده‌بودن و خودشون رفته بودن استخر و بعدشم دوشنبه بازار هم تو برنامه داشتن!! لذا بنده دست تنها و تک و تنها شروع کردم :/



سمت چپی خمیر غذا و سمت راستی خمیر شیرینی:)

بعد از حدود یک ساعت ورز دادن و هر کدوم رو صد بار کوبیدن به کف ظرف با تمام قوا و خرد و خمیر شدن و کوفته شدن کت و کول ایضا خودم ، نتیجه زیر حاصل شد :))

۳۴ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۰ مهر ۹۵ ، ۱۵:۰۳
حدیث

 

یقینا صبح که پا شدم  احساسم به ضرس(؟) قاظع این بود که امروز رو ابر و باد و مه و خورشید و فلک دست به دست هم خواهند داد تا مذخرف ترین تولد عمرم رو به چشمم ببینم:/

ولی از ظهر و ابتدا به صورت نم نم و بعد هم توی اینستاگرام به صورت سیل گونه و بعد هم کلا لطف و عطوفت ابر و باد و مه و خورشید و فلک امروز رو خوب تموم کردند :) خوب ازین نظر که، بد نبود!!

اینم کیکم :دی

 

در ابتدا این آپشن رو هم با احساسی حالا یه چیزی تهش میشه دیگه به اجرا درآووردم ولی خوب اینم تهش چیز خوبی شد:) 

برام روز تولدم و رزهای قبلش و کلا روزهای منتهی شونده به تولدم و خود تولدم بی اندازه و ناخودآگاه و غیرارادی مهمه که احساس تنهایی نکنم!!

نه کادو و نه محبت های اینچنین!! فقط نداشتن احساس تنهایی!!

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ مرداد ۹۵ ، ۱۷:۱۴
حدیث

خونمون با دادگاه یه فاصله‌ی یه ربع، ده‌ دقیقه‌ای داره!! امروز زنگ خونمونو زدن و رضا که اف‌اف رو برداشت بیشتر از صحبت‌های معمول پای اف‌اف طولش داد، انگار که تلفنه :| بعد رضا که گذاشت گوشی رو ، یعنی طرف که درد و دل‌هاشو تقریبا کرد:دی رضا میگه یه نفره می‌گه داره می‌ره دادگاه داره، اگه میشه براش یه لیوان آب ببریم! یه بطری آب معدنی کوچیک تو یخچال داشتیم دادیم رضا همونو برد براش!! به رضا می‌گم براش آرزوی موفقیتم می‌کردی واسه دادگاهش :| 

ولی خیلی جالب بود، طرف خسته و کوفته پشت آیفون هم یه درد و دل و شرح مصیبتی کرد و هم طلب آب کرد!! فکر  کنم اگه روش میشد می‌گفت دو دقیقه بیام بشینم زیر باد کولرتونم اگه میشه :دی

 


دیروز بعد ازظهر از گپ استراحتی که بین تایم کاریم به وجود اومده بود سریع استفاده کردم و بعد از مدت‌ها، یعنی بعد از خیلی مدت‌ها بالاخره یه کیک پختم و اون بوی دل‌انگیزش رو دوباره تو خونه پخش کردم :)

کیک آلبالو =)

 

پارسالم یک بار پخته بودم که ... خودتون برید پستشو بخونید ببینید چه شده بود :)))))

این‌بار ولی نتیجه عاااالی بود ^_^

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ تیر ۹۵ ، ۱۷:۲۴
حدیث

اینم از کیک ^__^

شمع روی کیکم واسه اینکه رضا رو اذیت کنیم ۸۱ گذاشتیم:دی

آخرم ۸ بیشعور فیتیلش روشن نشد و بچه ام نه ۸۱ سالش شد ، نه ۱۸ سالش!! یه سالگیشو فوت کرد :/ 

:)))

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ اسفند ۹۴ ، ۱۷:۲۵
حدیث

اگه خونه تکونی خونه مادربزرکه است!! اگه تا حالا آفتابی نکردین خودتونو ، باید لااقل دست خالی نرید:دی 

در راستای اینکه میخوام یه جوری برم که این همه غیبت به چشم نیاد با دست پرررر و به صورت زیر ، بقچه بغل شال و کلاه کردم میخوام برم:دی

 

 

اینبار هم بچه ها کیک سیب! کیک سیب بچه ها:دی

[این دفعه سیبهارو چیندم رو خود کیک^-^ ]

من برم کیک برسونم با چایی به عزیزان زحمت کش خونه مادربزرگه:دی باشد که رشوه از نوع کیک سیب و چایی مقبول قرار بگیره و غیبتم رو به یه تیک حضوری تغییر بده :دی

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ اسفند ۹۴ ، ۱۷:۲۶
حدیث

کیک تولد پختم برای دختر خاله ام :D

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ دی ۹۴ ، ۱۷:۲۹
حدیث

از من به شما نصیحت اگه خواستین یه بار کیک آلبالو درست کنید، شک نکنید که آلبالو شور رو حتی اگه نمکاش هست بتکونید باز هم شوریش نمیره :|| و کیکتون در نهایت شووووؤرره :/

رضا گفت: بده من یه دور قبل اینکه بریزیشون تو کیک ، میکشون بزنم نمکاشونو بگیرم!!

من ولی گفتم: کوووفت:/

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ مهر ۹۴ ، ۱۷:۳۱
حدیث

مثلا نرفتم خرید ، موندم خونه!! که مثلا من دختر خوبیم، درسم مهمتره تا پاشم برم خرید!! ولی خوب به خود آمدم دیدم دست به کار شدم کیک بپزم :دی 

درس و این صوبتا هم فدای این کیکه دیگه :دی

بچه ها، کیک هلو! کیک هلو، بچه ها :)

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ شهریور ۹۴ ، ۱۷:۲۸
حدیث