سکانس کیک پزون
خونمون با دادگاه یه فاصلهی یه ربع، ده دقیقهای داره!! امروز زنگ خونمونو زدن و رضا که افاف رو برداشت بیشتر از صحبتهای معمول پای افاف طولش داد، انگار که تلفنه :| بعد رضا که گذاشت گوشی رو ، یعنی طرف که درد و دلهاشو تقریبا کرد:دی رضا میگه یه نفره میگه داره میره دادگاه داره، اگه میشه براش یه لیوان آب ببریم! یه بطری آب معدنی کوچیک تو یخچال داشتیم دادیم رضا همونو برد براش!! به رضا میگم براش آرزوی موفقیتم میکردی واسه دادگاهش :|
ولی خیلی جالب بود، طرف خسته و کوفته پشت آیفون هم یه درد و دل و شرح مصیبتی کرد و هم طلب آب کرد!! فکر کنم اگه روش میشد میگفت دو دقیقه بیام بشینم زیر باد کولرتونم اگه میشه :دی
دیروز بعد ازظهر از گپ استراحتی که بین تایم کاریم به وجود اومده بود سریع استفاده کردم و بعد از مدتها، یعنی بعد از خیلی مدتها بالاخره یه کیک پختم و اون بوی دلانگیزش رو دوباره تو خونه پخش کردم :)
کیک آلبالو =)
پارسالم یک بار پخته بودم که ... خودتون برید پستشو بخونید ببینید چه شده بود :)))))
اینبار ولی نتیجه عاااالی بود ^_^