Femme De Couleur

Woman of colour

Femme De Couleur

Woman of colour

پیام های کوتاه
  • ۲۳ اسفند ۹۵ , ۰۲:۴۱
    I Wonder
بایگانی

۱۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «سه قلوها» ثبت شده است

یکی از سه قلوها _قل دوم_ با دوتای دیگه فرق می کنه! کلا با تیپ و شخصیتی که از یک دختر بچه انتظار میره، فرق می کنه! دوست داره بازی هایی انجام بده که دنبال کسی می کنه و مدام مثل یه شیر غران صدا دربیاره و وانمود کنه می خواد بخوردشون و بقیه هم مثلا فرار کنن! خیلی وابسته و مامانی نیست! هر چیزی رو سریع امتحان می کنه بدون اینکه بخواد بترسه! می خواد توی امحان کردن هر چیزی تا جاییکه می تونه مستقل عمل کنه! و از گل سر و کش سر فراریه! طوری که موهاش همیشه مثل تارزان دور و برش ریخته شده! شونه کردن موهاش و گل سر براش زدن و به اصطلاح خوشگل و خانم شدن رو برای یه مدت کوتاه فقط می تونه تحمل کنه! حالا اینجا واکنش همگی ما چی هست؟ اینکه مدام بهش یادآور میشیم که چقدر تفاوت داره! که چقدر خانم نیست! که چقدر زلزله است! که چقدر کثیف و شلخته و کله شق هست! حتی خود من! این رو دیشب فهمیدم! وقتی توی پارک بهم اصرار می کرد می خواد کش موهاشو باز کنه و من اصرار می کردم الان بیرونیم بذار همینجوری خوشگل باشی! وقتی رفتیم خونه بازشون کن! که یکهو به خودم گفتم داری چکار می کنی؟!! مگه تو نیستی که همیشه دادت از این تبعیض و کلیشه های جنسیتی هواست! مگه این تو نیستی که همیشه میگی چرا اینقدر باید زن ها و مردها توی نقش های فرو رفته و قالبی باشن! الان چرا از یه بچه ی سه ساله توقع داری به خاطر توی چشم جمع خوشگل بودن، راحت نباشه و یا اذیت بشه چون باید خوشگل تر باشه! چون اونجوری که خودش راحت هست، خوشگل و خانومانه نیست! خودم کش موهاشو باز کردم! تا مثل تارزان ازینور به اونور بدوئه! همون چیزی که هست :) واقعا هم با بچگی های تارزان یا جرج کنجکاو _ دو شخصیت انیمیشنی_ هیچ تفاوتی نداره :دی 

و کلی به فکر فرو رفتم! ازینکه این بچه تا بخواد بزرگ بشه صد بار و هزار بار از خیلی ها خواهد شنید که چرا خانوم نیست! چرا مثل خانوما رفتار نمی کنه! چرا نمی خواد خوشگل باشه! 

 

۵ نظر موافقین ۱۳ مخالفین ۰ ۲۱ تیر ۹۹ ، ۰۲:۰۷
حدیث

عکسی از تولد سه قلوها رو عمه جان برای یک کانال فرستاد که کارش برگزاری چالش های مختلف با موضوعات مختلف هست و هر بار هم یه چیزی اسپانسر این چالش ها میشه! که البته همه و همه اش همون معرفی و تبلیغ اسپانسر هست! مثلا این بار موضوع بچه ها بودن و باید شرکت کننده ها عکسی از بچه هاشون می فرستادن و در نهایت هم هر کی بیشترین رای رو می آوورد یه ست لباس از محصولات اسپانسر جایزه اش می بود!

عکس سه قلوها فرستاده شد! اولش قضیه جنبه ی فان داشت! بعد کم کم رای های سه قلوها زیاد شد و تاااا جایی که ما بیشترین رای رو داشتیم! در این میون یک باران نامی هم وجود داشت ک با ما فاصله اش کم بود! یعنی اول این باران خانم اول بود با صد و خورده ای رای، که ما وارد شدیم و زدیم جلو! بعد هی این باران یه کم زیاد می شد و به ما می رسید و بعد هی ما دوباره رای جمع می کردیم و می زدیم جلو! پایان مسابقه تا جمعه آخر شب بود و ما نزدیک بود که ببریم ولی باز تمدید شد! باران باز رسید به ما! ولی ما از کجا، دقیق نمی دونم، فقط می دونم یه همسایه عمه ام اینا دارن اون همینجوررر برامون رای جمع می کرد! یعنی همینجور عکس رو فوروارد می کرد و همینجور ملت می رفتن توی کانال و رای میدادن :))) آخرین مهلت هم دیشب بود و بالاخره ما با سیصد و خورده ای رای، اول شدیم و باران با 280 تا دوم! بعد ولی فکر کنم باران فامیل ادمین گروه یا اون اسپانسره بود یا نمی دونم چی که هم سه قلوهای ما و هم باران رو برنده اعلام کردن :| بعد ادمین حتی اول عکس باران رو گذاشت به هنگام معرفی برنده ها و بعد عکس بچه های ما! و توی کپشن هم نوشت که به دلیل درخواست طرفداران سه قلوها باران رو هم برنده اعلام کردیم :||

خلاصه که هفته ی هیجانی رو داشتیم ولی آخرش روشون کم شد:دی

اینم یه عکس (اینم یه عکس از تولدشونه که 17 فروردین بود و یک ساله شدن) و یه عکس دیگه (اینجا یه عکس از یک گوشه ای از قضولی هاشونه) از سه قلوها :)

۱۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ فروردين ۹۷ ، ۰۰:۵۴
حدیث

سه جفت جوراب برای سه قلوها خریدم , دم به دقیقه میارم نگاشون می کنم و می گم پس کی آخر هفته میشه که جوراب ها رو تنشون کنم *___* 


یکی از مشکلات سه قلو داشتن اینه که نمی تونی دست روی هر چیزی بذاری و بخری براشون :/ چون باید سه تا بخری و خوب هررر چیزی و با هررر قیمتی وقتی ضربدر سه بشه گاهی وقت ها ... :| [آیکون آره دیگه خواهر]

۱۹ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ آبان ۹۶ ، ۱۵:۳۰
حدیث
فرآیند خواب کردن یک قل: 
گاوه میگه :ماوه ماوه / پوشوئه میگه: میو میو / هاپوئه میگه: هاپ هاپ/ جوجوئه میگه: جیک جیک / خروسه میگه: قوقولی قوقو/ اردکه میگه: کواک کواک (معمولا به این قسمت که می رسیم قهقهه می زنه:دی) ببعی میگه: بع بع, دمبه داری نع نع, پس چرا می گی بع بع 
خلاصه در دور چند هزارم به خواب می رود.

قل بعدی: با ناز و نوازش و لطافت و عطوووووفت های بسیار و با تکون تکون دادن گوشی بر بالای سرش در حالیکه دارد این لالایی را می خواند و تو هم همگام و همراه تکرار می کنی و ...
خلاصه دور سوم, چهارم بچه خمار می شود .

قل آخر: پستونک :| بچپانی در دهانش  و دستهایش را هم در دستهات قفل کنی و. وووه وووه صدا کنی و بجنبانی اش هم همزمان تاااااا خمار شود. 
در پایان هم که دیگر چیزی از خودتان نمانده *__*   حداقل یک لالایی * هم برای خودتان که باهاش خودتان را بخوابانید.
۱۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ مهر ۹۶ ، ۱۳:۴۳
حدیث

بزرگ بود البته واسشون:دی 
دوباره قرار شد یه مدل دیگه کوچکتر ببافیم :)
(مریض شدن سه تایی *__* دعا کنید زودتر خوب بشن[آیکون ویروس اسهال, استفراغ خر است] )
۹ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ مهر ۹۶ ، ۲۱:۱۱
حدیث

نوزادها از خواب بیدار نمی شوند مگر همان لحظه ای که شما قصد می کنید خودتان هم دقیقه ای سرتان را به بالشت برسانید یا کمرتان یک آخیش بگوید!! 

نوزادها به خواب نمی روند و نمی روند و نمی روند مگر همان وقتی که شما هلاک یک لحظه خواب هستید و پلک هایتان را با زورررر نگه داشته اید که نیفتند :|


×ستایش دختر نازم (قل دوم)×

+نامبرده  درحالیکه با یک دستش شیشه شیر سوگند رو که خیلیم گشنه طور افتاده به جون شیشه, گرفته این پست را  می نگارد :/


۵ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۰۳ خرداد ۹۶ ، ۱۶:۴۸
حدیث

خبر اینکه 27 اردیبهشت چهل روزشون تموم میشه ولی انگار چننند ساله که اومدن، یعنی انگار این سی و خورده ای روز ، سی و خورده ای روز قبل نبود، بلکه یه عالمه وقت پیش بود! اصن انگار نه انگار یه روز مثه یه جوجه ریزه ی ضعیف بودن، الان دیگه برا خودشون هیکلی به هم زدن :) خانم شدن^_^ شیشه شیرهاشونو همکاری می کنن واسه دو ثانیه خودشون نیگه می دارن، ولی دیگه توقع نباید داشته باشی هفت، هشت دقیقه ی بعدی رو شیشه شیرشونو نگه دارن:دی گشنه شون که میشه لپتو بگیری جلو دهنشون مثه مکنده یوهو میفتن رو لپتو دِ مک بزن اونم با ملچ مولوچ فراوون :))) سوگند(قل اول) از حالا می دونه می تونه از داشتن چندین مراقب به نفع خودش کمال استفاده رو ببره، اونم به این صورت که اگه بخت باهاش یار باشه و مراقب بعدی یا مامان سه قلو ها اطلاعی نداشته باشه که قبلی به بچه ها شیر داده یا نه!! به هر تعداد شیشه شیری که تو دهنش بزاری دست رد نمی زنه :| لذا هم ما و هم مامانش همیشه با هم چک می کنیم وقتی سه قلوها رو تر و خشک کردیم به کی شیر دادیم و به کی ندادیم [آیکون کور خوندی فسقلی]

کمک به مامان سه قلوها رو شیفتی کردیم که البته طولانی ترین شیقت و کمک کننده عمه بزرگم می باشد! ولی من و مامانم و عمه کوچیکمو و خاله ی بابام چرخشی دو روز تو هفته رو میریم کمک تا عمه بزرگه هم بتونه بره استراحت.

سختی کارش از همه بیشتر شب هاست :| فکر کن ساعت 12 و 1 دیگه شیکم هاشونو سیر می کنی و به زوووووررر می خوابونیش بعد تا خودت می خواد چشمات سنگین بشه می بینی یکیشون بیدار شد، بعد دوباره این یکی رو خواب می کنی و اگه خوش شانس باشی در حین خواب کردن این یکی، یکی دیگه بیدار نشه، شک نکنید بعد از خواب کردن این یکی حتما یکی دیگشون بیدار میشه :| بعد خلاصه تا دوباره هر سه تاشونو به یه شرایط استدی استیت می رسونی می بینی دو سه ساعت گذشته و اینبار هر سه تاییشون باهم بیدار میشن که چی؟ که گشنشونه :| بعد غذاشونو میدی و عاروق هر سه تارو می گیری و می بینی که بعله پوشک ها هم باید عوض بشه و خلاصه تا همه ی اینا رو انجام بدی قشنگ 6 صبح شده و بدین ترتیب شب تمام شد و تو نتونستی بخوابی :| (حالا همه ی اینا وقتیه که تازه مامانشون تنها نیست، یعنی همه ی اینا با مامانشون و همراه بودن یه کمک_ اعم از من یا مامانم یا هرکدوم از عمه هام و یا خاله ی بابام_ اتفاق میفته و همچنان آدم نمی تونه شب رو یه نیم ساعت حتی چشماشو بذاره روی هم *__* )

خلاصه که اینم از اون روی سکه :دی یعنی هر چقدررر قضیه یه روی سکه ی گوگولی مگولی و اکوری پکوری و من فداشون بشم و الهی پیش مرگشون باشم و دورشون بگردم داره، یه روی سکه ی آی خدا به فریادم برس هم داره :)))


+اینجا بعد از اولین باریه که بردیمشون حموم :) اینقده خسته شدن که یه قنداق خوردن و خوااااابیدن بعدش ^__^



+اینجا هم دارن تلوزیون می بینن :)))



+اینم یه عکش با داداششون :)) که فقطم ستایش دختر نازم:دی (قل دوم) بیداره ^__^


دیروز بعد از ظهر که خیر سرم مثلا یه چرت خوابیده بودم،  فهمیدم که ازین پس زیر شاخه ی جدیدی به کابوس هام اضافه میشه که یعنی استارتش با خواب همون دیروز خورد دیگه!! اونم کابوس اینکه یکی از بچه ها یه اتفاقی براش میفته :| یعنی به قدری خواب دیروزیم چرت بود، به قدری کابوس مذخرف و دلهره آوری بود که اصلا حتی نمی خوام تعریفش کنم -__- [آیکون سیریسلی ؟ ] نه واقعا سیریسلی؟ یعنی ازین به بعد قراره ازین خواب ها هم ببینم ؟ :| 


۱۴ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۲۶ ارديبهشت ۹۶ ، ۰۰:۰۳
حدیث

قل اول: تندیس دو نقطه هار هار هار ترین جمله هم می رسه به جمله ی عروس دایی بابام که بعد از تبریک به دنیا اومدن سه قلوها و قدمشون مبارکی و اینا به مامانم, اضافات نمود: "سه تاشونم به دنیا اومدن دیگه؟ " می خواستم بگم پ ن پ دوتاشون به دنیا اومده یکیشونو نگه داشتن واسه هفته دیگه که فشار زیاد نیاد :| 

قل دوم: به قول اون توییته که میگه: "بزنید تلگرام داره پدر نشون میده" :| 

قل سوم: اسم بچه ها رو روی برچسب نوشتیم زدیم رو لبه کلاهشون :))) 


پ.ن: ازونجاییکه قل اول و سوم شبیه همن و قل دوم متفاوته گفتم مطالب هم همینگونه باشه ربطش :دی 

+عکس هم تزیینی:دی


۲ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۲۰ فروردين ۹۶ ، ۲۲:۳۴
حدیث

ما و این همه خوشبختی محاله 

سوگند و ستایش و نیایش 💗

عکس ارسالیه و خودم هنوز از نزدیک ندیدمشون *__*

تا فردا کی دووم میاره *_*

۱۶ نظر موافقین ۷ مخالفین ۰ ۱۸ فروردين ۹۶ ، ۱۸:۱۰
حدیث
دختر عموم یه پسر داره، که خودش به خودی خود یه لشگر به حساب میاد و واقعا اعصاب فولادین می خواد باهاش یه روز کامل رو حتی سر کردن :/ بعد وقتی قرار شد یه بچه ی دیگه هم بیارن و به فکرش افتاده بودن، اولین واکنش همه یه نهههههه کشدار بود:دی  ولی چون نظر ما صد در صد مهم نیست:| لذا دخترعموم باردار هم شد و خوب ما هم چاره ای نداشتیم جز اینکه با قضیه کنار بیایم که یکی دیگه از ورژن امیرحسین( پسر دخترعموم ) رو بپذیریم کههههه دخترعموم رفت سونوگرافی :|


بچه ها سه قلوین :| می فهمین!! سه قلوووووووووووو :|
no wayyyyyyyyyyyyyy



بعد از واکنش های پوکر فیس های طولانی و به دوربین خیره شدن ها و "شوووخی می کنی "گفتن ها!! ولی کم کم قیافه ها و واکنش ها تبدیل شد به یه چیزی تو مایه های خندیدن با مکث و خیره شدن تو افق و بعد دوباره خندیدن تااااا با قضیه کنار که نه ولی پذیرفتیم که شوخی نیست:| بعد تا آخرین دقیقه ی خداحافظی و هر کی سوار ماشین خودش بشه دیگه شوخی و مسخره بازی هامون از نامیدنشون به عنوان اکوری ، پکوری ، مگوری بگیر تا تصور زندگی بعد از اومدن سهههههه تا نسخه دیگه از امیرحسین و چپ رفتن و راست رفتن تکرار کردن هر چیزی اونم سه بار خطاب به شیکم دخترعموم غیره وذلک ادامه داشت :دی

قراره فروردین بیان جوجوهامون=)))) وایی خدا مثه چی یک عدد در پوست خود نگنج هستم :دی اولش هرچند باورش سخت بود و کمی وحشتناک:دی ولی الان تصور سه تا فنچ اکوری پکوری مگوری ( این تلمیح داره به انیمیشن عصر یخبندان:دی ) خیلی هیجان انگیزه :))))

*چشم و چراغ عنوانم تلمیح داره به لقب امیرحسین و برگرفته از شعریه که دخترعموم همیشه خطاب به امیرحسین می خوند : "چشم و چراغ خونم   ماه هفت آسمونم "
قیافه ی ما هم همیشه این شکلی بود موقع تلاوت و قرائت :||||||||| فکر کن بچه تو کل روز در حال درآووردن پدر ما بود اونوقت  مدیحه سرایی هاهم براش میشد!!!

۲۱ نظر موافقین ۷ مخالفین ۰ ۰۱ مهر ۹۵ ، ۰۲:۲۶
حدیث