Femme De Couleur

Woman of colour

Femme De Couleur

Woman of colour

پیام های کوتاه
  • ۲۳ اسفند ۹۵ , ۰۲:۴۱
    I Wonder
بایگانی

بامداد دوشنبه 17 آذر

دوشنبه, ۱۷ آذر ۱۳۹۹، ۰۱:۰۶ ق.ظ

همیشه عاشق کلمه ی "بامداد" بودم, قسمت شد توی عنوان در کلامم جاری شد :))

عنوان رو به دوشنبه بودن فردا و یا امروز دیگه تقریبا اختصاص دادم چون یه بسته ی هیجان انگیز از دیجی کالا خریدم و فردا میاد :) فقط امیدوارم از نزدیک و بعد از روبرو شدن هم هیجان انگیز باشه همچنان. این شیوه ی تقریبا جدید دیجی کالا رو دوست دارم که می تونی روز تحویل بسته ات رو انتخاب کنی و بدین صورت می دونی چه روزی ذوق داشته باشی برای اومدن پستچی.

امروز صبح یا به عبارتی یکشنبه صبح که بیدار شدم, نمی تونستم چیزی که میبینم رو باور کنم. "برف" با شدتی زیاد و پیوسته :| شب قبل و روز قبل هوا اصلا خبر از برف قریب الوقوعی نمی داد ولی حالا صبح بیدار شدی و می بینی چه برفی و چه می کنه این بازیکن :دی 

امروز با یکی از شاگردهایی که دو ساله شاگردمه کلاس داشتم و سرشار از احساسات ناب شده بودم. شاگردی با چهل و خورده ای سن که دو سال پیش ضعیف ترین بود ولی پر تلاش ترین, امروز چقدر دیگه نه مبتدی بود و نه سردرگم و نه عاجز از جواب دادن. امروز چقدر پخته بود. حتی یادمه چند ماه پیش هم گاهی اوقات کلافه ام می کرد :دی ولی خوشحالم هیچ وقت ازش ناامید نشدم و با هم تا اینجا پیش اومدیم و بالاخره رسید به امروز و این نقطه :) 

 

+مرسی بابت داستان ^__^ 

دارم به یه پایان درخور فکر می کنم و اگر وقت کردم تا آخر هفته پایانم رو برای داستان می نویسم. تا اون موقع شما هم می تونید اگر خواستید برید و توی این پست داستان رو بخونید و پایانی با سلیقه ی خودتون براش بنویسید ;) ببینم کی درنهایت ازون چهل تیکه می تونه یه پایان دربیاره :دی 

موافقین ۷ مخالفین ۰ ۹۹/۰۹/۱۷
حدیث

MyDailyShit

نظرات  (۳)

۱۷ آذر ۹۹ ، ۰۵:۳۵ محمود بنائی

تجربه ثابت کرده خیلی هم روی حرفشون پایبند نیستن، ولی بیشتر مشکل از پست هست تا دیجیکالا. حتماً هیجانتون بیشتر هم میشه وقتی به دستتون رسید. 

وقتی ثمره زحماتت را میچشی حس لذت بخشی داره. 

پاسخ:
نه جدیدا که خود دیجی کالا مامور پست جداگانه و ویژه داره، تقریبا همون روز بسته رو میارن.

آره واقعا :)

یه استاد جدی و یه زبان‌آموز با پشتکار بالا ترکیب جالبیه. برای من که زبان همچنان مثل ماهی لیز می‌خوره و از اولویت شدن توی برنامه‌م در میره.

 

من همش دارم به اون داستان فکر می‌کنم. دیشب خواستم بیام بگم، برای یه داستان کوتاه یکی دو تا نقطه اوج کافیه و همین الانم ما یه گره و گره گشایی داشتیم و باید بریم سراغ گره گشایی نهایی و پایان. بعد فکر کردم اولا که به هر حال این داستان رو شما شروع کردی و اختیار پایانش با خودتونه دوم اینکه اینم که همچنان ادامه داشته باشه یا پایان نسبتا باز براش بذارید هم جذابیت داره. خلاصه که خیلی ایده جذابی بود و من که خیلی دوست داشتم. 

پاسخ:
ّرای هر کسی یه چیزی هست که هی به سرانجام رسوندنش و یا جزیی از برنامه شدنش رو به تعویق میندازیم. کثلا من خودم سال هاست ورزش کردن و یه تغذیه ی درست و حسابی در پیش گرفتن رو هی به تعویق میندازم :/

آره خودم هم احساس کردم دیگه وقتشه که یه پایان براش بنویسیم. حالا اگر خودت هم دوست داشتی می تونی یه پایان براش بنویسی :)
۱۷ آذر ۹۹ ، ۱۱:۵۴ هیـ ‌‌‌ـچ

یاد خودم افتادم که جلسهٔ سوم کلاس گیتارم استاد دعوام می‌کرد چرا درست تمرین نمی‌کنی اما بعداً سر هر کنسرتی که داشتیم خودش نمی‌اومد و هنرجوهاش رو حواله می‌داد تا با من رفع اشکال کنن و سازاشون رو کوک کنم! البته که به قول بابا پنجعلی «اَلِکی میگه» (!) و همچینم نیستم اما خب نمیتونم منکر شم که برای هنرجو/دانشجو/شاگرد/زبان‌آموز و امثالهم، این تأیید و حمایتی که از جانب استاد اتفاق میفته (مثل همین پست که قطعاً متنش رو ایشون نخونده ولی چیزی در همین رابطه رو احتمالاً بهش گفتی) من خیلی خوب می‌دونم که حس خوشایندی ایجاد می‌کنه!

دم جفتتون گرم :)

پاسخ:
اتفاقا بهش نگفتم ولی هفته ی بعد که باهاش کلاس دارم می خوام بهش بگم تا خودش هم این احساس خوب رو داشته باشه :)


ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی