عن در حکایات استفاده از ترنسپورتیشن عمومی
سه شنبه, ۲۶ مرداد ۱۳۹۵، ۰۲:۵۲ ق.ظ
تو راه برگشت من کنار پنجره نشستم درحالیکه یه خانمه با دختر 6،7 ساله اش کنار من نشسته!! وقتی وارد شهر میشیم تقریبا خانومه شروع می کنه نرم نرمک با الفاظی _که شدیدا آغشته به لظافت مادرانه ی غلیظیه _ از قبیل فاطمه جان، فاطمه، خانومی، عزیزمی، مامان جان و لاب لاب لاب ... تا دخترش، فاطمه ی مذکور به خواب رفته در حین مسیر رو به هوش بیاره!! ولی فاطمه ی مذکور بعد از 7،8 دقیقه تکرار اون الفاظ به صورت ریپیت گونه به هیییچ جاش حساب نمی کنه که باید بیدار بشه :|
تقریبا داریم به جاییکه من باید پاده بشم می رسیم و فاطمه همچنان بیدار نمیشه!! مامانه هم همچنان رو دور تکراره بی اینکه حتی ذره ای از لطافت مادرانه ی لحنش بعد ازین ده دقیقه و بدون دریافت هیچ گونه فیدبک مثبتی، کاسته شده باشه :|
تقریبا دلم می خواست برگردم به زنه بگم ببین تو اگه عاطفه ی مادریت نمی ذاره ولی من حاضرم چنان بخوابونم تو گوش بچه ات تا چنان و چنون برق از سرش بپره که هم درجا بیدار بشه و هم تا آخر عمرش یاد بگیره تا صداش کردن مثه فشنگ از جاش بپره که مردم مجبور نشن از رو سرشون پرواز کنن تا بتونن از ماشین پیاده بشن :|
وارنینگ: هیچ وقت کامنت های لوس نذارید لطفا !! ازین کامنت هایی منظورمه که دااااااد می زنه نفهمیدید لحن پست طنزه:/ پلییییییز لوس نباشید و به لوس بودن نه بگویید :| مرسی اه:دی
تقریبا داریم به جاییکه من باید پاده بشم می رسیم و فاطمه همچنان بیدار نمیشه!! مامانه هم همچنان رو دور تکراره بی اینکه حتی ذره ای از لطافت مادرانه ی لحنش بعد ازین ده دقیقه و بدون دریافت هیچ گونه فیدبک مثبتی، کاسته شده باشه :|
تقریبا دلم می خواست برگردم به زنه بگم ببین تو اگه عاطفه ی مادریت نمی ذاره ولی من حاضرم چنان بخوابونم تو گوش بچه ات تا چنان و چنون برق از سرش بپره که هم درجا بیدار بشه و هم تا آخر عمرش یاد بگیره تا صداش کردن مثه فشنگ از جاش بپره که مردم مجبور نشن از رو سرشون پرواز کنن تا بتونن از ماشین پیاده بشن :|
وارنینگ: هیچ وقت کامنت های لوس نذارید لطفا !! ازین کامنت هایی منظورمه که دااااااد می زنه نفهمیدید لحن پست طنزه:/ پلییییییز لوس نباشید و به لوس بودن نه بگویید :| مرسی اه:دی
۹۵/۰۵/۲۶