سکانس به جان خودوم اگه موام ۶۵ باشوم**
یکی از سرگرمیهایی که مهمونهای ما وقتی میان خونهی ما دارن، اینه که یه دور نوبتی قبل شام و یه دورم بعد شام میرن روی ترازویی که همیشه گوشهی خونمونه!! ما قشنگ تو دو نوبت مراسم وزن کشی رو همیشه شاهد هستیم :دی
کلی هم از قِبَلش شوخی و خنده و تیکه و اینا درمیاد! مثلا من همیشه تو دور اول وزن کشی با یه کاغذ و مداد دوان دوان و مثلا نفس نفس خودمو میرسونم پای ترازو که وزن قبل شامتونو یالا بگید تا بنویسم که میخوام با بعد شامی که میدیم بخورید مقایسه کنم، که دم در، رفتتی هرچی بهتون اضافه شده باشه باید حساب کنید:))))
دیگه از بعدش نگم که هرکی قبل از رو ترازو اومدن دو سه دور میره دستشویی، یکی تقلب میکنه دستشو میگیره به دیوار، یکی پاهاشو فشار میده رو ترازو، یکی کج وایمیسه رو ترازو و خلاصه که هیییش کی زیر بار افزایش نمیره :دی
تو فامیل مادری سنگین وزنترینی که داریم، نزدیکای صد کیلویه( آقا میباشد) ولی تو فامیل پدری( که همین ایشون اینا دیشب مهمون بودن) سه تا بالای صد کیلو از قرار یه زنعموی ۱۰۵ کیلویی، یه شوهر دخترعموی ۱۱۰ کیلویی و یه شوهر عمهی میزون ۱۰۰ کیلویی داریم :))
شوهر عمهام دیشب دیر اومد و لذا تو دور اول وزن کشی نبود،اونوقت تو دور دوم که رفت که بره رو ترازو، زنعموم بدو بدو خودشو رسوند سر ترازو تا شخصا خودش وزن رو اعلام کنه تا مگه ثابت کنه شوعر عمهام ازون چاقتره که خودش سوم باشه تو رقابت :دی حالا شوهر عمهامم ازون ور زیر بار ۱۰۰ نمیرفت ( انگار که حالا ۱۰۰ و ۹۸ چقدررر فرقشه:دی) و با لهجه اراکی هی میگفت نیسُّم نیسُّم، به جان خودوم ۱۰۰ نیسُّم، ببین ای ۹۸ :)))
**عنوانم اشاره داره به اینکه، مدیونید اگه فکر کنید ما این نیسُّم نیسُّم رو ول نکرده و چیزش را تا پایان مهمونی دراوردیم =-)