این پست فقط جنبه ی تخلیه ی روانی برای نویسنده دارد
1. تقریبا به یک خواننده ی خاموش تبدیل شدم و میزان مشارکت و کامنت گذاریم به هفته ای سه تا کامنت شاید رسیده باشه! حس می کنم از شماها هم دارم دوری می کنم که البته دست خودم نیست یعنی یه چیز عمدی و یا از روی دلخوری و اینچیزا نیست، فقط مثه یه حس یکهو فروکش شده -_- حس می کنم از کودک درون بگیر تا دوست مهربون و دختر خوب و خواهر خوب و نوه ی خوب و دخترعموی خوب و بلاگر درون و سایر، همه مغلوب پیرزن غرغروی بداخلاقِ درونم شدن و اونه که این روزها حرف می زنه و راه میره و خلاصه روی همه چیز سایه انداخته!!
2. کلا یا دوست دارم بخوابم یا یه گوشه سایلنت بشینم و به حرف بقیه گوش بدم و گهگاهی یه لبخند بزنم!!
3.باشگاه رو یا نمیرم و یا وقتی میرم از در با هندزفری با ولوم بالا وارد میشم و از در با همون هندزفری با ولوم بالا خارج میشم و کلا نو کانتکت :|
4.اینقدر این ترمم دست، دست کردم نرفتم کلاس زبان ثبت نام کنم تا دوباره رفت واسه ترم بعدی!!
5.کل حساب بانکیمو دادم گوشی نو و الان فقط نه هزار تومن توی کارتم تمام دار و ندارمه :|
6.بعضی وقت ها با خودم فکر می کنم اگه یه دختر مجرد، چون مجرده و تک و تنها خیلی کارها رو نمی تونه بکنه و کلا باید جسبیده به خانواده فقط قدم برداره تا حرف و حدیثی توی کارش نیاد!! و ازونورم وقتی یه زن متاهل هم باز باید تمام تفریحاتش خانوادگی باشه و همه ی قدم هاش پا به پای شوهرش باشه !! اونوقت کلا ما جنس مونث با یه همچین اوصافی توی یه شهر کوچیک آشغال مذخرف کلا باید بریم بمیریم دیگه!! چه مجرد چه متاهل.
7.کلافه ام.
8.حس می کنم تا سر حد مرگ از خودم بیزارم و به یه آدم تنبل و بیخود و منفی نگر و هیچ کاری نکن و ترسو و قدم از قدم برندار و روز به روز پسرفت کنی که حتی درجا هم نمی زنه و فقط یه جا وایساده تبدیل شدم!!