تافته جدا بافته
دوشنبه, ۱۳ شهریور ۱۳۹۶، ۰۲:۲۱ ق.ظ
جدیدا در هر جمعی تنها احساسی که دارم, احساس دوووور افتادگی و تنها بودن است! آدمی با سلایق متفاوت, با فکر متفاوت, با ... کلا متفاوت! و نه اینکه متفاوت خوب و یا متفاوت بد! فقط متفاوت!
وقت هایی که تصمیم می گیرم حرف بزنم و یک طرف بایستم, تمام کل روزهای بعدش حالم از خودم بهم می خورد که چرا اگر نمی خواستم عقیده خودم را بگویم, ساکت نماندم و برعکس در طرفی قرار گرفتم که خودم نبودم! یا وقت هایی هم که ساکت می مانم هم باز حالم از خودم بهم می خورد که چقدرررر دورم و چقدررر آدمیزاد نیستم!
گاهی وقت ها که کمی نسبت به خودم مهر و عطوفتی حس می کنم. به خودم میگم که شاید بقیه هستن که آدمیزاد نیستن و من 'هستم' درعوضش! بعد ولی می بینم که فقط منم که در یک سمت و در اقلیت ایستادم , تک و تنها ...
هر چقدر اینجا و در مجازیت همه جور احساسی دارم به جز تنهایی! در عوض در زندگی واقعی حس می کنم روی یک جزیره دورافتاده خالی از سکنه, فقط خودم هستم و خودم!
+بذارید کامنت های این پست رو جواب ندم :)
۹۶/۰۶/۱۳
منم همینطور
منم همینطور
:/
البته با این تفاوت که من میدونم از خیلیها بدترم