اینجا : خونه ی مادربزرگه
جمعه, ۱۲ آبان ۱۳۹۶، ۰۱:۲۱ ق.ظ
اینجا همه یک جوری خوابیدند که انگار نه انگار تازه ساعت یک نصفه شب است! یک جوری حس می کنم مثلا سه یا چهار صبح است! همینقدررر خواااب و همینقدر سکوووت !
من شیفت شب نگهداری از سه قلوها را برداشتم! تا چهار صبح باید دوبار تقریبا شیر خشک بچپانم در دهان های غنچه ای مبارکشان تا بلکه تا صبح بخوابند!
حتی برای یک شب و یک خونه ی مادربزرگه هم چه خوب که محتویات کیفم مجهز است! و این نصفه شبی هم توی کیفم یک کتاب هست برای خواندن و هم توی گوشی و فیدیبو! و هم اینکه یک ساقه طلایی با یک بسته کاپوچینو! آب جوش هم که به خاطر شیرخشک بچه ها داغ و حاضر و آماده!
خلاصه که کاپوچینو و ساقه طلاییم را خوردم و گفتم یک پست هم بگذارم , تا وبلاگ از این حالت no post بیرون بیاید! بعد هم بروم نوبت اول شیرخشک دهی رو به جا بیاورم و تا نوبت دوم هم کتابم را بخوانم :)
۹۶/۰۸/۱۲