چیز جدیدی نیست ولی همیشه بدجوری داغ میذاره
تو سریاله , دختره عملا وایساده هرچی از دهنش درمیاد و نمیاد به باباهه میگه و وسط مثلا مشکلات خانوادگی میگه به من چه فلانه و بهمانه و فقط آینده من مهمه و اینچیزا!! بعد به باباهه دیالوگ نمیدن و نمیدن تا اونجا که دختره برمی گرده میگه من فلانی رو می خوام و فقط با اون ازدواج می کنم! که باباهه اینجا صداش درمیاد که خجالت نمی کشی راجع به اینجور مسایل با بابات حرف می زنی! اینجور مسائل رو باید به مادرت بگی و بعد اون باید بیاد به من بگه و بعد من به مادرت بگم و بعد تو خبردار بشی!!
یعنی دختره شیش صفحه دیالوگ داشت که ر..د به هیکل باباهه عملا! اینا اونوقت بد نبود! اینا اونوقت جای خجالت نداشت! اینا اونوقت پایه های عفت رو اصلن نلرزوند! اینا اصلا بنیان خانواده اسلامی رو زیر سوال نبرد که!! بعد همین که دو خط دیالوگ راجع به ازدواجش مستقیما به پدرش گفت! اونا بود که مشکل بودن!!
همه می دونیم چیز تازه ای نیست! بارها خیلی ها گفتن! بارها اشاره شده صدا و سیما عملا هیییچه ولی هر بار آدم همچین پدیده هایی می بینه, همچین به خورد ملت دادن هایی که می بینه دااااغی از اعماق وجودش چنان شعله می کشه که خدایا تا کی توی یک همچین سطحی از شعور و دغدغه!! واقعا تا کی خدا ....