فردا بروم یک Dream Catcher بخرم، شاید شد :/
یکی از فانتزی های زندگیم این است که در زندگی به درجه و مرتبه ای از یک چیز برسم که آنقدر خفن محسوب شده باشد، تا دعوت بشوم و در TED یکی از سخنران هایشان باشم!
این یکی از فانتزی های در ابعاد جهانی ام است. (بله درست است فقط یکی از آن ها :دی شاید یک باری، شاااید البته از بعضی هاشان یا همه شان نوشتم. ولی بعید است :دی)
و کوچک تر و داخلی ترش (درون کشوری منظور ) هم این است که باز کسی می بودم در یک چیزی و بعد به برنامه ی "کتاب باز" نسیم دعوت می شدم! همیشه دوست داشتم و دارم جایی باشد که من و کتاب هایی که خوانده ام و کتاب هایی که دوست دارم و نویسنده هایی که عاشق شان هستم ،بشویم مرکز یک گفت و گو *__*
اینجاست که بخشی از کتاب "بالاخره یه روزی قشنگ حرف می زنم" از دیوید سداریس را لازم می شود:
"زمانی بود که می توانستم همچین چیزی گوش کنم و خودم را ببینم که دارم روی صحنه ی یکی از بهترین نایت کلاب های نیویورک برنامه اجرا می کنم، ولی رویاپردازی ها دقیقا برای همین هستند: اجازه می دهند از بخش خفت بار قضیه صرف نظر کنی و یک راست بروی آن بالا. "