بعد از عمری کمی غزل بخوانیم
خرم آن بقعه که آرامگه یار آنجاست
راحت جان و شفای دل بیمار آنجاست
من در این جای همین صورت بیجانم و بس
دلم آنجاست که آن دلبر عیار آنجاست
تنم اینجاست سقیم و دلم آنجاست مقیم
فلک اینجاست ولی کوکب سیار آنجاست
آخر ای باد صبا بویی اگر میآری
سوی شیراز گذر کن که مرا یار آنجاست
درد دل پیش که گویم غم دل با که خورم
روم آنجا که مرا محرم اسرار آنجاست
نکند میل دل من به تماشای چمن
که تماشای دل آنجاست که دلدار آنجاست
سعدی این منزل ویران چه کنی جای تو نیست
رخت بربند که منزلگه احرار آنجاست (سعدی)
+این غزل اینقدر قشنگه که آدم حیفش میاد از اینکه چرا تو باغ عشق و عاشقی و یار و این صوبتا نیست :|
+گنجور خوانی غزل
+لینک آپارات آواز خونی همایون شجریان (همین غزل)
+غزل قشنگ از سعدی یا شاعر دیگه ای اگر در یادتون هست، کامنت کنید :)