Three points
+خوابم نمی بره! و مطمئنم تا صبح همچنان خوابم نخواهد برد! درحالیکه فردا اولین روز کاری بعد از تعطیلات و شروع ترم جدیده! توی اینستاگرام همینجوری داشتم الکی می چرخیدم از زور بیکاری , سرکی توی قسمت فعالیت های دوستان کشیدم! یکی از همکارها همین سه ثانیه پیش چند تا عکس لایک کرده بود! به شششدت خوشحال شدم فقط خودم نیستم فردا با بدبختی می خوام صبح پاشم برم سر کلاس :دی [آیکون خبیث درون]
+چند روز پیش یادتونه یه پست نوشتم؟ که ولی فردای روز انتشار, پیش نویس شد! همون که گفته بودم به خاطر چند تا حرف از جانب من, دوستم انصراف داده و زده زیر همه چیز!!
لحن پیام هاش همه تلخ بود! یه جوری که تو هم برو به درک! برای یک روز ناراحت بودم! برای یک روز واقعا می خواستم همونجوری که خودش می خواد لج کنم و برم که برم! ولی نمی دونم چی شد, ترسیدم! ترسیدم نکنه بازم این کارها و حرف هاش ناشی از یه فشار عصبی بزرگ باشه و داره طبق عادت آدم هارو از خودش دور می کنه چون دیگه زورش به جایی نمی رسه!
دوباره بهش پیام دادم! ِگفتم لاقل بیا ببینمت! بیا باهات حرف بزنم! و اومد! و اومد و گفت و گفت و گفت و گفت ! 4 ساعت فقط شنیدم! چقدر احمق بودم که واقعا فکر میکردم همچون دلیل مسخره ای پشت جا زدنش باید باشه! چه خوب که اصرار کردم تا ببینمش.
وقتی تصمیم می گیرید بعضی آدم ها رو به زندگیتون راه بدید, وقتی مطمئن شدید! پس مثل خواهرتون, مثل برادرتون, مثل مامان و باباتون دوسشون داشته باشید! حتی توی تلخ ترین روزهاشون و تلخ ترین شکل رفتارشون و تلخ ترین لحن حرف هاشون, همچنان کنارشون بمونید.
+ملی و راه های نرفته اش رو هیچ وقت نبینید!
ملی خیلی بد بود...