یه دو کیلو سبزی آووردم با هم پاک کنیم :دی
نمی دونم تا حالا براتون پیش اومده که توی یه ازدواج که به مشکل می خوره شما هم عروس رو بشناسید و هم خانواده ی داماد رو یا نه! فکر کنید تا قبل از اینکه بین دو تا خانواده که شما باهاشون برخورد دارید هیچ وصلت مشترکی صورت بگیره! شما دورا دور چند تا از آدم های این دو خانواده رو می شناسید و خب توی برخوردهایی که دارید به این نتیجه رسیدید که هر دو خانواده, چقدر خانواده های خوبی هستن!
بعد که خبر وصلت این دو تا خانواده با هم رو هم می شنوید, خیلی هم خوشحال میشید! اما به دو ماه نکشیده می فهمید این وصلت قراره به هم بخوره و طلاق!!!
بعد اولین باریه که توی همچین قضیه ای شما می تونی از زبون هر دو طرف داستان اینکه چی شد و چی نشد رو بشنوی! بعد اینجاست که می فهمی کدوم یکی از این آدم ها و خانواده ها تمام مدتی که می شناختیشون چقدر لایه های پنهانی زشت شخصیتی داشتن و چقدر خوب این اخلاق ها و خصیصه هاشون رو قایم کرده بودن :/ بعد اینکه اون حانواده قبول نداره خساست و بد دل و شکاک بودن و بد دهن بودن برای پسر خانواده اشون اصلا نمی تونه دلایل کافی باشه تا یه دختر بگه طلاق می خواد واقعا خیلی جای شگفتی زیادی داره :/
آدم تنش می لرزه ازینکه میبینه آدم ها می تونن چقدر رنگ و وارنگ باشن بیخ گوش تو و تو کاملا بی اطلاع باشی *__*
پ.ن: اگر می بینید کامنت ها رو جواب نمیدم! فکر نکنید که نمی خونمشون! نه! فقط اینکه اینقدررر خسته ام اینروزها و درگیر کار که انرژی دیگه برای جواب دادن به کامنتها ندارم! ولی به شدت دلم نوشتن تو وبلاگ می خواد,