Summer time sadness
تابستون رو وقتی محصل و دانشجو نباشی, از هر سمتی نگاهش کنی به نظرم می تونه لقب بیخودترین فصل سال رو به خودش بگیره :/
آخرین عکسی که تونستم بگیرم از طبیعت و دار و درخت همون اوایل تیر بود که هنوز از اثرات بهار باقی مونده بود! یعنی می خوام بگم به جز داغی و زمین های زرد اینورا که خوشگلی باقی نمونده!
تا سر کوچه هم که میری و برمی گردی تا نری دوش نگیری دلت با خودت صاف نمیشه :/
شب ها! شب هاش واسه شخصی مثل من که 99 درصد علت به خواب رفتنش اون پتویی هست که روی سرش می کشه! من همین که سنگینی پتو رو روی بدنم حس کنم خواب به چشمهام میاد! حالا تو این گرما یه لایه ملافه هم نمیشه رو خودت بندازی دیگه چه برسه به پتو! به همین سوی چراغ ( همون چراغ ) اگه دروغ بگم من شب های تابستون یک ساعت طول می کشه تا خواب به چشمم بیاد! حتی با وجود اینکه هر روز صبح زود بیدار میشم و روزی 9 ساعت هم سر کارم!
خلاصه که این بود مراتب نارضایتی اینجانب از فصل تابستان!