این پست فاقد ارزش و محتوای خاصی می باشد
قبل ترها یکی از خصلت های بدی که داشتم, ابن بود که برای هر چیزی دست به دعا می شدم و رو می کردم به خدا که فقط این یکی رو درست کن و فقط این یکی رو بهم بده و دیگه چیزی نمی خوام! یعنی به هیچ عنوان نمی تونستم به سرانجام نرسیدن تلاشی رو حتی در حد یه اپسیلون ببینم! اصلا توی کَتَم نمی رفت که خواستن هر چیزی به معنای این نیست که باید اون چیز رو تحت هر شرایطی به دست آوورد! که شکست و نرسیدن هم بخش نرمال و طبیعی زندگی هست! خیلییی طول کشید تا دست از دامن خدا برداشتم و دیگه برای شکست ها و نشدن ها و یا حتی برای شدن معجزه وار چیزی دعا نکردم! الان بیشتر میگم هر چیزی که باید بشه, خودش میشه!
ولی توی تمام این سال ها فقط خواستن یه چیزی حذف نشد! شکلش هزار جور تغییر کرد ولی همچنان منم و خواستنش از خدا! این روزها خواستنش دیگه داره کلافه ام می کنه! کلافه ام که من همچنان می خوام که یه فرصت داشته باشم و خدا هیچ جوره منو توی مسیری که یک اپسیلون هم به این فرصت نزدیک باشه نمیذاره! کلافه ام!