دعواهای خانوادگی همیشه هم بد نیستند
امروز بعد از مدت ها دوباره بولت ژورنالم رو باز کردم تا از هفته ی جدید با برنامه ریزی جلو برم! نه از این برنامه های فوق خفن و فشرده! نه! از همون برنامه ریزی های روزی دو یا سه تا تسک رو تیک زدن طوری, که مثل دو ماه گذشته از لحظه ی کندن لباس هام از تنم به محض از سر کار برگشتن, سرم رو نکنم توی گوشی تا وقتی خوابم ببره!
جوراب ها مو شستم بعد از مدت ها :/ (پاهای من بو نمی گیره ولی خب دلیل نمیشه من یادم بره جوراب هامو دیر به دیر بشورم *__* )
اتاقم رو مرتب کردم!
قطره های چشمم رو مرتب ریختم!
کتااااب خوندم :)
همه ی این کارها رو وقتی کردم که قهر بودم با بقیه! که هنوز از دیشب عصبانی بودم! به نظرم هر بار که دعوا می کنم و هر بار که یه تیکه و یه بخشی از غصه ها و عقده های توی دلم مونده رو داد می زنم انگار سبک تر میشم!
و حتی بعد از مدت ها سردرگمی برای رفتن از محیط کار فعلیم به یک آموزشگاه دیگه! بالاخره به یک نتبجه رسیدم و تونستم یک زمان مشخص برای رفتنم در نظر بگیرم!
دیگه برام مهم نیست تصمیم هام چقدر خودخواهانه می تونن باشن چون تصمیم گرفتم فقط برای خودم زندگی کنم!