شتر معروف
توی دو سالی که توی این آموزشگاه بودم شاهد خواستگارهای ریز و درشتی بودم که برای مربی ها و منشی های آموزشگاه پیدا میشد و حتی یک بار یه نفر فکر کرده بود خانم ِ مدیرمون مجرده, که واسه ی اون هم اقدام شده بود :|
خلاصه می خوام بگم من دو سال از این بازی های کثیف جون سالم به در برده بودم تا امروز, که بالاخره یقه ی خودمم گرفت! بعد خانمه خیلی شیک انگار نه انگار که محل کارت باشه, آموزشگاه باشه! کلاس باشه بعدش! اومده تو, در کلاس رو می بنده و میره سمت صندلی ها که بشینه, که با دیدن صورت علامت سوال من این یه کار رو اقلن نکرد و وایساد مگر من بهش تعارف کنم, که خب منم نکردم و همچنان علامت سوال طور منتظر بودم که میگه می خواستم یه ذره راجع به شخصیتتون برام بگین :| تو دلم گفتم می خوای از اخلاق سگم برات بگم و الانم تا پاچتو نگرفتم برو دنبال کارت! ولی خب نگفتم! عوضش رفتم سمت در و دستگیره رو باز کردم و محترمانه بیرون رو نشونش دادم و گفتم من قصد ازدواج ندارم و لطفا هم توی محیط کارم دیگه مزاحمم نشید! از میمیک و حالات صورتش میشد فهمید که به شدت توی ذوقش خورده و حتی انگار بهش توهین شده! خداحافظی کرد و رفت!
والاع :|