5 منهای یک
در راستای قصدی که برای تدریس یک کتاب جدید داشتم! تصمیم گرفتم استارت شروع تدریس این کتاب و پیاده سازی یک سری روش های نوین تدریس رو با مامان و خاله امتحان کنم! هم اینکه بالاخره این دو هم زبان رو یاد بگیرند و هم من دو تا موش آزمایشگاهی داشته باشم برای تمرین و پیاده سازی یافته ها و آموخته های جدید :دی
از این کلاس باید بگم از این به بعد زیاد از من خواهید شنید، چرا که فقط با برگزار شدن تنها یک جلسه کلی سوژه اتفاق افتاد و اصلا کلاس بی حاشیه نبود و فکر هم می کنم نخواهد بود :))
ولی فقط لحظه ای که در رابطه با نحوه ی معرفی کردن خودشون و صحبت از خانواده و تعداد خواهر و برادر و فرزند بود .... خاله حواسش بود و حساب و کتاب ها توی ذهنش انجام شده بودند، شاید خیلی وقت بود به این عدد فکر کرده بود توی خلوت و تنهایی ها و سکوت های آخر شبی که دیگه نمی تونه بگه 5 تا برادر داره و باید عدد 4 رو از این به بعد استفاده کنه! ولی مامان اصلا حواسش نبود و با گفتن عدد 5 برای تعداد برادرهاش و به محض تکرار و اصرار ما بر روی عدد 4 در جهت تصحیح کردن مامان، اول تعجب کرد ولی همینکه خواست دوباره بر 5 اصرار کنه و یا بگه چرا 4! متوجه شد به چی اشاره داریم و بدون حرفی خودش، خودش رو اصلاح کرد و گفت 4 ....
جای خالی دایی همه جا حس میشه ...
من وقتی میخواستم فقط اعداد آلمانی رو از یک تا ده به مامانم یاد بدم دو ساعت غش و ضعف رفتیم:)) فک کن بخوای بهشون کلا زبان یاد بدی:)))