بخش چهارم: غول گواهینامه
من از سال 98 اقدام کردم به گرفتن گواهینامه ولی سال 99 و توی خرداد بالاخره آزمون رو قبول شدم و گواهینامه رو گرفتم. برای من گواهینامه گرفتن خیلی دردناک بود چون با یک سری تجربیات تلخ همراه بود و یا حتی یه سری سرخوردگی های عمیق از گذشته و در طول تمام مدت آموزش و امتحان ها و رد شدن ها و تا قبولی من زیر فشار و استرس زیادی بودم جوریکه فکر می کردم هیچ وقت گواهینامه نمی گیرم. حتی بعد از گرفتن گواهینامه هم باز یه سری تنش ها ادامه داشت تا تونستم با جنگیدن به یه ثبات برسم. و همین شاید بیشتر غمگینم می کرد و یا می کنه که چرا باید براش می جنگیدم و چرا باید برای به دست آووردن یه آرامش توی رانندگی و یه حق رانندگی اونقدر سختی می کشیدم. بیشتر نمی تونم ازش بگم. و می دونم وقتی نمی تونی و آماده نیستی از چیزی راحت حرف بزنی یعنی هنوز برات حل نشده، یعنی هنوز یه زخم عمیق ازش توی وجودت باقی مونده.
الان که داره تقریبا یکسال می گذره و خود رانندگی به یه امر عادی و بدون استرس و روتین و طبیعی برام تبدیل شده، اذیت کننده است که یک سری خاطره های تلخ همیشه گره خورده بهش باقی می مونن.
+روز انتشار پست نوشت: این پست چند روز پیش پیش نویش شده بود و امروز که می خواستم منتشرش کنم بهش حس خوبی نداشتم و احساس می کردم زیادی از جانب یه کودک لوس و آسیب دیده نوشته شده, یعنی زیادی حرف های کودک درونم بودن و من چون دارم تمرین می کنم بذارم این بخش از وجودم خودش رو نشون بده و ابراز احساسات کنه, تصمیم گرفتم پست رو پاک نکنم و یا تغییری توش ایجاد نکنم و اینکه بذارم توی همین حالت ابراز احساسات شکننده طوری باقی بمونه.
راجع به این بحث تمرین کردن برای بروز احساسات کودک درونم یه پست جداگونه قراره بنویسم, که چرا و به چه دلیل می خوام این تمرین رو انجام بدم
توی قسمت جمع_بندی_سال_99 می تونید همه ی قسمت ها رو از اول بخونید.