یک عدد ورژن فوق قوی از خودم برای ایام تعطیلات لدفن!
عید دارد می آید و این یعنی دیدن آدم هایی که در شرایط عادی و زندگی روزانه می توانی همه چیز را طوری کنترل کنی که برخوردی صورت نگیرد! ولی عید را نمی شود کاری کرد! از الان استرس و دلهره به سراغم آمده! اینقدرررر که اگر می شد عید را کنسل می کردم! اینقدر که نزدیک است از آن تصمیم های عجیب و الکی همه چیز را زهرمار خودم کننده بگیرم! مثلا بگویم امسال من هیچ کجا عیدی نمی آیم و بتمرگم گوشه ی خانه و عوض حال 14 روز تعطیلات را بردن, مدام ناخن بجوم و حرص بخورم! یا نه یک سره اش کنم و بگویم فامیل مادری را تحریم می کنم و مامان ناراحت بشود و باز یک جای عید خراب بشود :( یا نه, فقط آن یک خانه را تحریم کنم! ولی اینجوری همه می فهمند! مامان که یک بوهایی برده ولی خب مطمئن می شود! بابا هم که می فهمد .... !
یا نه می شود مسخره بازی ها را تمام کرد و یک نفس عمیق کشید و تمام لبخند های زورکی و قیافه های محکم و بی خیال عالم را یک جا جنع کنم برای آن یک خانه و برای یک شب مهمانی دست جمعی و تماااام!!
شاید هم مثل این داستان آخرش این بشود که اگرچه مدتی یک عالمه هجوم احساسات مزخرف را متحمل شدم ولی یک روزی مثل این روزها آمده که دلم برای این بشر و جای خالیش در باشگاه تنگ شده :/ برای کسی که آینه دق حماقت هایم بود! کسی که سر به تنش نمی خواستم باشد! ولی حالا یاد گرفتم که این یکی هم برایم عادی بشود! یاد گرفتم یکی کمتر خودم را سرزنش کنم! یکی کمتر سرم را به دیوار بکوبم! یکی کمتر از یادآوری بعضی چیزها بخواهم کاش از روی زمین محو میشدم!
کاش این عید هم که آمد و رفت بشود گفت دو تا کمتر ...!
نتیجه گیری اخلاقی: هیچ وقت وارد روابط نافرجام احساسی با عضوی از فامیل نزدیک تان نشوید :|