مثلث کارپمن
چند روز پیش ها داشتم با اشخاصی در رابطه با مساله ای که در چند پست قبل تر هم راجع بهش نوشتم، صحبت می کردم و مشورت می گرفتم که با عبارت جدیدی آشنا شدم. "مثلث کارپمن"
اکثر روابط انسانی ناسالم درگیر مثلثی هستن که اعضای تشکیل دهنده ی این مثلث تنها دو نفر می باشند ولی با سه ضلع و یا به عبارتی سه نقش که بنا به موقعیت های مختلف هر یکی از این دو فرد نقش های متفاوتی می گیرن و اصلا هم ثابت نیست و یک شخص می تونه در طول یک رابطه نقش های متفاوتی رو بپذیره. نقش هایی از قبیل قربانی، ناجی و آزار دهنده.
مثلا تصور کنید یکی از بچه های فامیل میاد و به من پیام میده و یا زنگ می زنه و با کلی نگرانی که فردا امتحان فیزیک دارم ولی هیچی نفهمیدم و نمی دونم چکار کنم. و اینجا من در نقش ناجی وارد میشم و به بچه ی فامیل در نقش قربانی کمک می کنم و خب هر از چند گاهی این ادامه پیدا می کنه تا دیگه از حد خارج میشه و یه جورایی همیشگی میشه و من کلافه میشم و به جای اینکه مستقیم بگم دیگه نمی تونم و وقتش رو ندارم و در توانم نیست به این بچه اینقدر و همیشه کمک درسی برسونم، از اون نقش ناجی مهربون بیرون میام و در غالب آزارگر شروع می کنم بداخلاقی کردن و غر زدن، هربار که بچه ی فامیل میاد و دیر جواب دادن هر وقت برام عکس می فرستن از سوالای درسی که باید حل بشه، زنگ می زنن و جواب نمیدم. بعد یه مدت می گذره و خب اون بچه ی فامیل دیگه پیام نمیده و خودش کمرنگ میشه ولی یه کم که می گذره حس عذاب وجدان پیدا می کنم و هی با خودم میگم چقدر رفتارم بد بود و شروع می کنم به دلسوزی برای اون بچه ی فامیل که کسی نیست توی درس ها بهش کمک کنه و باز توی نقش ناجی فرو میرم و به اون بچه پیام میدم که بیا تا بهت درس یاد بدم و اون بچه هم باز در نقش قربانی انگار نه که باهاش اونجوری شده ، دوباره برمی گرده و باز این چرخه ادامه پیدا میکنه.
یا مثلا همون روابط دوستانه ای که من در اون ها گیر کردم. من معتقدم که رابطه ای که با دو سه نفر دارم رابطه ی درستی نیست و خودم همه اش توی اون رابطه یا در حال سانسور خودم هستم، یا وقتی هم خودم هستم باعث ناراحتی اون آدم ها میشم. اینجا اون آدم ها و ابراز تنها بودنشون و رجوع کردنشون به من مثل ظاهر شدن در نقش قربانیه و من وقتی حس عذاب وجدان بهم دست میده و یا فکر می کنم که باید اون افراد رو بپذیرم در نقش ناجی فرو میرم و باز وارد رابطه میشم ولی باز مدتی می گذره و اون درگیری و جدال من بر سر خودسانسوری و یا خودم بودن شروع میشه و باعث اذیت شدن من میشه و من دیگه نمی خوام ناجی باشم و خودم رو سانسور کنم و شروع می کنم در نقش آزار دهنده و قضاوت گر فرو رفتن و اون آدم ها رو اذیت می کنم چون معتقدم دارن اشتباه می کنن ویا هر چیزی و من نمی تونم در برابرشون سکوت کنم و بعد با دعوا و دلخوری رابطه قطع میشه ولی باز بعد از مدتی همین آش و همین کاسه و همین داستان تکرار میشه.
پادکست خویشتن نو یک اپیزود در رابطه با مثلث کارپمن داره که عالیه. همینطور هم اپیزود هایی در رابطه با چگونگی خارج شدن از هر یک از این نقش هایی که توی رابطه های متفاوت ممکنه داشته باشیم.
درگیر چند تا مثلث کارپمن هستید؟
سلام
خیلی جالب بود پستتون...مرسی.....من خودم فکر کنم یا همیشه در نقش آزاردهنده ام یا قربانی...وقت و حوصله ناجی بودنو ندارم:)))
اون پادکست رو اگر ممکنه لینکشو بذارید ما هم گوش کنیم....