هر وقت بعد از فقط یک بار نصف طول استخر رو کرال رفتن, مثل چی به نفس نفس می افتم و یا حتی وقتی دارم همون نصف یه طول رو کرال می رم و مدام به خودم می گم دووم بیار, دووم بیار و این دفعه بیشترش کن, سعی می کنم به اون 48 تا عرضی که مامان و آذر مسابقه می ذارن تا توی یه سانس برن, اصلا فکر نکنم و عوضش به این فکر کنم که کمتر از یه سال پیش بود که من ده دقیقه ی تمام بالای قسمت عمیق وایساده بودم و پاهام و کل وجودم مثل چی می لرزید و نمی تونستم جرئتمو جمع کنم و یه شیرجه ی مستقیم و سوزنی حتی بزنم و یا چقدر لحظات بعد از شیرجه و اون ثانیه های تا بالا اومدن واسم یه کابوس ترسناک بود, ولی حالا منم و قسمت عمیق و هیچ تررررسی, حالا منم که توی هر تایم نفس تازه کردن هام بعد از کرال رفتن, لبه ی سکو پرش می شینم و ازون بالا به قسمت عمیقی نگاه می کنم که دیگه دشمنم نیست و اون 48 تا عرض رو فراموش می کنم و به خودم و همون یه نصفه طولم افتخار می کنم و توی دلم حتی ذوق می کنم :)
اقدس جون درونم توی اینجور وقت ها یه پاشو روی اون یکی پاش میندازه و میگه: الان که یه نصفه طول میری, این همه ذوق می کنی, 48 تا عرض بری دیگه چکار می کنی ...
[گفتنیه اقدس خانم خودش شنا بلد نیست]