Femme De Couleur

Woman of colour

Femme De Couleur

Woman of colour

پیام های کوتاه
  • ۲۳ اسفند ۹۵ , ۰۲:۴۱
    I Wonder
بایگانی

۳ مطلب در ارديبهشت ۱۴۰۰ ثبت شده است

چهارشنبه توی آخرین جلسه از گروه درمانی اردیبهشت ماه بازی جالبی انجام شد که نتایج شوکه کننده ای برام داشت و کمی هم ناراحت کننده.

بازی ازین قرار بود که چند تا از بچه ها باید دیرتر میومدن توی گروه, درحالیکه ما زودتر وارد شده بودیم و بعد سعید(تسهیلگر گروه درمانی) ازمون خواست که به "خانواده" و "شهر" و "جامعه" و تاثیرش روی "روابمون" و "احساسی" که داشتیم و داریم فکر کنیم و بعد برای هر کدوم از این کلمه ها یه اسم دیگه انتخاب کنیم به جز یکی یا دو تا. ما هم در نهایت اینجوری نامگذاری کردیم:
خانواده=جعبه
جامعه=جنگل
رابطه=کوکی
احساس=گلابی
و شهر هم قرار شد همون شهر بمونه.

بعد اوناییکه بیرون مونده بودن وارد گروه شدن و به ما قبلش گفته شد باید توی تمام صحبتهامون فقط از اسامی جدید و جایگزین استفاده کنیم و مجاز نیستیم از اسامی اصلی استفاده کنیم.

خلاصه بچه ها اومدن تو و مایی که از قبل تو بودیم هم شروع کردیم به صحبت. 
اوایلش سخت بود خنده امون می گرفت ولی کم کم گرم شدیم و برامون عادی شد که بگیم گلابی خشم دارم و یا نمی تونم کوکی های خوبی داشته باشم و یا توی جنگل گلابی ناامنی بهم دست میده و یا جعبه ای که من توش بزرگ شدم من رو خیلی محدود کرده و ....

به نظرتون ته کار به چه نتیجه ای رسیدیم؟ اینکه یک عده میدونستیم اسم های رمز به چی اشاره می کنن و عده ای نمی دونستن و داشتن گوش میدادن.

به نظرتون هدف بازی چی بود؟ 

شما از حدس هاتون بگید, تا من بعدش بیام بقیه اش رو که یه کم مفصل هم هست رو بگم :)

 

+ازین به بعد قراره از داستان های گروه درمانی بیشتر بگم. 

۶ نظر موافقین ۷ مخالفین ۰ ۳۰ ارديبهشت ۰۰ ، ۲۳:۲۵
حدیث

خب اینجانب اقدام به ایجاد دوباره ی یک کانال تلگرام نمودن و امیدوارم اینبار دیگه در مسیر درستی پیش برم و مثل سری قبلی به چرت و پرت نویسی تبدیلش نکنم :دی سری قبلی کانال فقط پر بود از ابراز خشم های من نسبت به بقیه و غیبت این و اون رو کردن و خلاصه ازین خزعبلات. اینبار بیشتر اشتراک گذاری دغدغه ها و فکرها و یافته ها و روزمره هاست، مثل همیشه :))

لینک کانال  hadiswrites@

۴ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۱۸ ارديبهشت ۰۰ ، ۱۳:۰۳
حدیث

این پست در رابطه با فیلم Another Round هست و بهتون توصیه می کنم اگر فیلم رو ندیدید پس پست رو هم نخونید چون به طور کامل قراره داستان رو اسپویل کنم تا برسم به حرفی که می خوام بزنم.

 

 

داستان فیلم در رابطه با 4 دوست و همکار هست که هرکدوم به نحوی شور و اشتیاق زندگیشون رو از دست دادند و یا از زندگی در حال حاضرشون راضی نیستند. شب تولد یکی از این 4 نفر، صحبت به حرف های فیلسوفی می رسه که معتقد بوده حدود 0.5 درصد الکل توی خون همه ی آدم ها یه چیز عادی و طبیعیه و کلا برای عملکرد بهتر در طول روز این میزان مستی لازم و ضروری هست. پس این آدم ها تصمیم می گیرن درستی این نظریه رو اثبات کنن و ببین به چه نتیجه ای می رسن، تا به اخرین مرحله ی آزمایششون می رسن که رسیدن به مستی کامل و سطح الکل بالا هست. اینجا همه چیز به هم می ریزه، اگر تا به اینجا اون الکل و نوشیدن های گروهیشون و خوشگذرونی هاشون باعث شده بوده که توی کارشون بهتر عمل کنن و پرانرژی تر بشن و انگیزه پیدا کنن و با اطرافیان و خانواده هاشون بهتر ارتباط بگیرن ولی با بیشتر شدن میزان الکل مصرفیشون، کم کم شرایط از هر نظر بغرنج تر میشه، چه توی کار و یا چه توی زندگی های شخصیشون و به وضوح می بینن دارن به سمت الکی شدن کشیده میشن. پس نوشیدن رو متوقف می کنن، همه اینکار رو می کنن به جز یک نفر. و همون یک نفر در پایان خودش رو می کشه. 

داستان فیلم رو گفتم که برسم به اینجا. این نقطه از فیلم من به نتیجه گیری رسیدم که با پیام فیلم و با انتهای فیلم 180 درجه متفاوت بود. پایان فیلم جوری با انتظارات و تصورات من متفاوت بود که باعث شد ببینم فرهنگی که من توش بزرگ شدم چه تاثیر بدی روی نگرش من گذاشته و چقدر با فرهنگ یه کشور اروپایی زمین تا آسمون فرق داره. و چطور پیام یه فیلم دانمارکی در رابطه با الکل با تمام تصورات من و فرهنگ سنتی و مسلمون و شرقی من متفاوته. من هرچقدر هم که انتخاب کردم دیگه دینی نخواهم داشت، هر چقدر هم تلاش کنم از سنت و بسته بودن دور باشم ولی باز چیزهایی هستن که با پوست و خون و تار و پود وجودم عجین شدن.

 

بعد از خودکشی نفر چهارم، من وحشت کردم و تصور کردم اگر جای هر کدوم از سه نفر دیگه بودم چطور تا آخر عمر خودم رو نمی بخشیدم و چطور از عذاب وجدان دست داشتن توی خودکشی نزدیکترین دوستم نمی تونستم دیگه به زندگی سابقم برگردم. 

ولی فیلم چکار کرد؟ آدم های توی فیلم چکار کردن؟ آدم های توی فیلم تصمیم گرفتن یک Round دیگه از زندگی داشته باشن. آدم های فیلم نذاشتن بار مسئولیت زندگی که دوستشون به عهده نگرفت و ازش فرار کرد روی دوششون سنگینی کنه، بلکه به جاش تلنگری شد برای خودشون تا مسئولیت زندگی خودشون رو به عهده بگیرن.

شاید بگید این فیلمه و خیلی شعار زده هست. ولی مگر غیر از این نیست. مگه نباید همین باشه. مگه این نیست که ما توی فرهنگی بزرگ شدیم که وقتی یکی از اطرافیان و نزدیکان و خانواده امون مسئولیت زندگیش رو به عهده نمی گیره و فرار می کنه از اینکه تاوان اشتباهاتش رو بپردازه، ما باید سریع بدویم و بریم به جاش زندگی کنیم، مگه این نیست که ما هم مسئولیت خودمون رو باید بپذیریم و هم مسئولیت اینجور آدم ها رو. مگه این نیست که اگر این آدم ها دووم نیارن و خودشون رو بکشن و اگر درگیر مخمصه های بزرگ تر بشن، اگر مدام اشتباهات غیرقابل جبران مالی و عاطفی به خانواده وارد کنن، این ماییم که همچنان ول نمی کنیم، چون یاد نگرفتیم ما هیچ مسئولیتی در قبال کسی که نمی خواد زندگی کنه نداریم، ما با به جای این آدم ها زندگی کردن هیچ کمکی بهشون نمی کنیم. ما با سرزنش کردن و تنبیه کردن خودمون و زندگی نکردن چون نتونستیم به این آدم ها کمک کنیم زندگی کنن، هیچ کار بزرگی انجام نمیدیم. ولی یاد نگرفتیم. و اولین وحشت همگی ما توی اینجور مواقع این هست که چطور خودم رو ببخشم!!

 

فرهنگ من به من یاد داده فقط عذاب وجدان داشته باشم. بابت هر چیزی و هر اشتباهی یاد گرفتم تا همیشه خودم رو سرزنش کنم و این فکر کر رو در خودم هر روز پررنگ تر و پررنگ تر کنم که من گناهکار و خطاکار هستم و محکومم به شرمندگی و تاوان دادن برای هر اشتباهی، صرف نظر از اینکه حتی اگر تاوان اشتباهم رو هم پرداخته باشم. مهم نیست. من همیشه محکوم و شرمسار باقی می مونم چون یک بار اشتباه کردم. توی فرهنگ من برای هر اشتباهی هزاران هزار بار باید تقاص بدی. هیچ محاکمه ی یکباره و تاوان دادن یکباره ای وجود نداره. 

 

 

 


دریافت (آهنگ پایانی فیلم)

 

 

۴ نظر موافقین ۴ مخالفین ۱ ۱۱ ارديبهشت ۰۰ ، ۲۰:۰۳
حدیث