Femme De Couleur

Woman of colour

Femme De Couleur

Woman of colour

پیام های کوتاه
  • ۲۳ اسفند ۹۵ , ۰۲:۴۱
    I Wonder
بایگانی

این قسمت از چالش کتابی خواهم خواند که شعر باشد

و کتاب از این اوستا مهدی اخوان ثالث


این قسمت دیگه فکر کنم خیلی نیاز به توضیح خاصی نداشته باشه :دی لذا با عنوان یکی از شعر های کتاب این قسمتم به خدای بزرگ می سپاریم :))

در آن لحظه

در آن لحظه که من از پنجره بیرون نگا کردم
 کلاغی روی بام خانه ی همسایه ی ما بود
 و بر چیزی ، نمیدانم چه ، شاید تکه استخوانی
 دمادم تق و تق منقار می زد باز
 و نزدیکش کلاغی روی آنتن قار می زد باز
 نمی دانم چرا ، شاید برای آنکه این دنیا بخیل است
و تنها می خورد هر کس که دارد


 در آن لحظه از آن آنتن چه امواجی گذر می کرد
 که در آن موجها شاید یکی نطقی در این معنی که شیرین است غم،

شیرین تر از شهد و شکر می کرد
نمی دانم چرا ، شاید برای آنکه این دنیا عجیب است
 شلوغ است،  دروغ است و غریب است


 و در آن موجها شاید در آن لحظه جوانی هم
 برای دوستداران صدای پیر مردی تار می زد باز
 نمی دانم چرا ، شاید برای آنکه این دنیا پر است از ساز و از آواز
و
بسیاری صداهایی که دارد تار وپودی گرم
و نرم
 و بسیاری که بی شرم
 در آن لحظه گمان کردم یکی هم داشت خود را دار می زد باز
نمی دانم چرا شاید برای آنکه این دنیا کشنده ست
 دد است
 درنده است
بد است
 زننده ست
و بیش از این همه اسباب خنده ست


در آن لحظه یکی میوه فروش دوره گرد بد صدا هم
 دمادم میوه ی پوسیده اش را جار می زد باز
نمی دانم چرا ، شاید برای آنکه این دنیا بزرگ است
و دور است
و کور است


در آن لحظه که می پژمرد و می رفت
و لختی عمر جاویدان هستی را
به غارت با شتابی اشنا می برد و می رفت
 در آن پرشور لحظه
دل من با چه اصراری تو را خواست
 و می دانم چرا خواست
و می دانم که پوچ هستی و این لحظه های پژمرنده
 که نامش عمر و دنیاست
 اگر باشی تو با من ، خوب و جاویدان و زیباست

۳ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۳ آذر ۹۵ ، ۱۴:۳۶
حدیث




Nick there is no perfect
They were always strugle
You just have to pick who you want to strugle


نیک، چیزی به اسم کامل وجود نداره
همیشه جر و بحث هست
و تو فقط باید انتخاب کنی که با کی می‌خوای جر و بحث کنی




این به معنای معرفی فیلم نیست و یا بیان اینکه فیلم فوق خفنی و اینا بود! نه بلکه فیلمی ساده و در قالب یه برش از یه شب از زندگی این دو تا نوگل خندان موجود در عکس بود :دی فیلم من حیث المجموع چیز فوق شاهکاری نیست ولی دوست داشتنیه و اینکه معقول بود و یه سری حرف معقولانه و به دور از رنگ و لعاب‌های هالیوودی از رابطه‌ها داشت ! یعنی تهش به سان بیشتر عاشقانه‌های هالیوودی اینجوری نبود که آن دو آنگونه در آخر فیلم به هم خواهند رسید که تا به آخر عمر غرق در خوشبختی خواهند زیست :دی

۴ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰۲ آذر ۹۵ ، ۰۰:۰۳
حدیث

این قسمت : کتابی خواهم خواند که کسی که دوستش دارم پیشنهاد کرده باشد

و ما نیز خواندیم اتحادیه ابلهان از جان کندی تول به پیشنهاد نفس نقره‌ای جان :)))

نفس جان نقره‌ای (به قول مترسک سیلور جان ) کتاب خون خوبیه و تو صفحه‌ی اینستاگرامش هم کتاب‌های زیادی رو معرفی کرده، که تقریبا همشون پیشنهادهای وسوسه کننده‌ای به نظر میان و ترغیب میشی به اینکه تو هم بخونیشون :) و خودش هم ترغیبت می‌کنه که این پارت از چالشت رو بزاری روی یکی از پیشنهاد‌های کتاب خونیش ^__^ که دیگه از بین این پیشنهادها قرعه افتاد به اسم اتحادیه ابلهان :)



به قول نوشته‌ی پشت کتاب: داستان انتشار اتحادیه ابهان نوشته‌ی جان کندی تول داستان غریبی است. چرا که جان کندی تول وقتی کتاب رو در سی سالگی می‌نویسه و بعد از اینکه هیچ ناشری زیر بار چاپ اون نمی‌ره، بعد از دعوایی با مادرش ماشینش رو برمی‌داره و به ایالت جورجیا میره و از خونه‌ی فلنری اوکانر (نویسنده‌ی مورد علاقه‌اش، که تو سن 16 سالگی تحت تاثیرش یه رمان می‌نویسه) دیدن می‌کنه و بعد تو حومه‌ی شهر بیلاکسی شلنگی به اگزوز وصل می‌کنه و داخل ماشین می‌بره و به زندگیش پایان میده :(

مادرش بعد از مرگ پسرش یازده سال تلاش می‌کنه تا بالاخره دانشگاه لوییزیانا راضی به انتشار کتاب شد. کتاب به محض انتشار غوغا به پا می‌کنه و سال 1981 جایزه‌ی پولیتزر رو می‌گیره! بعضی‌ها محبوبیتش رو با ناطور دشت سلینجر مقایسه می‌کنند.

ایگنیشس قهرمان داستان یک دن کیشوت امروزیه که وادار میشه از خلوت خودش بیرون بیاد و با جامعه‌ای که از اون متنفره روبرو میشه و به شیوه‌ی دیوان‌ وارررر خودش( یعنی دیوانه‌وارررر ها :دی) با اون مقابله می‌کنه!


پ.ن: اینبار پست اینجا و اینستاگرام یکی شد :دی



۶ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۱ آذر ۹۵ ، ۱۸:۱۷
حدیث
مختارم این روزها داستانی شده واسه ما!! من خودم به شخصه سر هر باری که مختار شروع شده و در جوار بابابزرگم بودم، یه دور از اول تاریخ صدر اسلام رو نسخه‌ی قبل از انقلاب و نقل شده به روایت مُلا نمی‌دونم کی کی رو از اول گوش کردم!! بابابزرگم معتقده برن بمیرن با این فیلم ساختنشون چون وقتی مختار می‌میره تازه قیام ابراهیم شروع میشه و ابراهیمم شخصیت مورد علاقه بابابزرگمه و لذا برن بمیرن با این فیلمشون که بعد ازینکه مختار می‌میره نشون نمی‌ده ابراهیم بعدش چه رشادت‌ها که از خودش نشون نمیده:/

هرچی می‌گم بابا ژون اسم فیلمه چون مختاره لذا مختار که بمیره باید و قاعدتا فیلمه تموم بشه!! و اینجاست که باز تاریخ صدر اسلام باز شروع میشه :دی
 تو تاریخ به روایت بابابزرگم مختار عملا هویجه و همه چی و همه کاره وخفن و سوپر هیرو ابراهیم اشتره :))) من الان دچار دوگانگی تاریخی شدم که نمی‌دونم حرف های بابابزرگمو قبول کنم یا میرباقری رو =)))

همانا دیالوگ برترم اینجا به مامان بزرگم تعلق می‌گیره که می‌گه: اون سری که مختارو نشون داد اصن اینجوری نکشتنش!! من خودم یادمه افتاد کنار محراب و مرد!! این سری از خدا بی‌خبرها خیلی بد کشتنش!!
ما همه گی رو به مامان بزرررگم:  :)))))))

*سُلیمون بابابزرگمه :))
۲۰ نظر موافقین ۱۰ مخالفین ۰ ۱۷ آبان ۹۵ ، ۱۵:۰۹
حدیث

 

با روح و روانم خیلی ناجور گره خورده !!

Yasmin Levy - La Alegria (Happiness)

 

 

۱۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۱ ۱۲ آبان ۹۵ ، ۰۱:۵۷
حدیث


این قسمت: کتابی خواهم خواند که صبح تا شب یک روزه تمامش کنم

و من هم خواندم بار هستی را  از میلان کوندرا :))


ق

تقریبا مدت‌ها بود مطمئن بودم این پارت به پارت نهایی چالش موکول خواهد شد چون به شششدت سرعت مطالعه‌ام و علاقه و چسبندگیم به خوندن دچار افت شدیدی شده بود و روزی بیشتر از سی صفحه، چهار پنج ماهی بود نتونسته بودم بخونم که بار هستی به دستم رسید و یه چیزایی ازش در حداینکه کتاب خوبیست و میلان کوندرا هم خوبتر شنیده بودم ولی خوب عجله‌ای واسه خوندنش نداشتم هنوز تاااااا چند روز پیش که در یکی از همین  روزهای پاییزی خفه کننده‌ی ملال آور  کز کرده و در کنج عزلت به سر برنده بودم و داشتم از چیکار کنم و چیکار نکنم مذخرفی رنج می بردم که درررر نهایت کتاب رو برداشتم ووو .... یک روزه تمومش کردم با سرعتی خووب و چسبندگی خوبترر به داستان :))

رمان با زمینه‌ی تاریخی حمله‌ی شوروی به چک و تسخیر پراگ، 4 شخصیت داره که درگیر‌ی‌های فکری هرکدوم ازشخصیت‌ها، ما رو با یه سری مسایل بنیادی بشریت روبرو می‌کنه و ما رو هم به فکر وامی داره و کم کم تلخ کامی‌ها و سرخوردگی‌های شخصیت‌ها یه جورایی آشنا و تلخ کامی‌ها و سرخوردگی‌های خودمون و دنیای اطرافمون رو تداعی می‌کنه. تفسیرها و تعبیرهای فلفسی میلان کوندرا برعکس خیلی از کتاب‌های دیگه با درون مایه‌ی فلفسی، روون و به راحتی قابل فهم و پذیرشه :)

بیشتر نمی‌گم فقط اینکه کتاب خوبیه و میلان کوندرا هم خوبتر،در این حد خوب که چسبندگی وا رفته‌ی مطالعاتی منو بعد از چندین ماه دوباره برگردوند:دی پس واسه خوندنش شک نکنید :)


با حضور فعال و پابه‌پای گل اندام    (بوک مارک مید بای خودم ِ نمدی-م)

# باقی قسمت‌های چالش : اینجا

## کسانی رو که من از پیوستنشون به چالش اطلاع دارم عبارتند از جولیک  (وبلاگ پلاکت) و سر.واو. سین (وبلاگ به هر حال) و همینطور نت فالش

دوستان دیگه‌ای هم اگه پیوستن بگن که اطلاع داشته باشیم و اونا رو هم اضافه بنموییم و در کنار همدیگه چالش رو پیش ببریم :))


۷ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۱ آبان ۹۵ ، ۰۵:۳۰
حدیث

 

کمی کریـزی طور بشنویم :)))

Dorothy . Gun In My Hand

 


 
۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۸ آبان ۹۵ ، ۰۱:۳۱
حدیث

 

 
دریافت

ویدئومیکسی از Game Of Thrones  با آهنگ
LINKING PARK _ LOST IN THE ECHO
 


اینم یه میکس  از ساندترک فیلم هابیت، شوالیه تاریکی و گیم آو ترونز از کانال گیلاسولوژی

 

دریافت


+غم دوریش خیلی اذیتم می کنه :'( :دی

۱۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۷ مهر ۹۵ ، ۱۹:۵۱
حدیث

این قسمت: کتابی خواهم خواند که از طرح جلدش انتخابش کرده باشم

و من هم خواندم بیلیارد در ساعت نه و نیم از هاینریش بل 


این قسمت ازون قسمت های سخت چالش بود چون واقعا سخته ملاک انتخاب یک کتاب فقط و فقط از روی جلدش باشه!! خود من همیشه دوست دارم کتاب هایی رو بخونم که قبلا یکی خونده باشدشون و بهم پیشنهادش داده باشه!! مثلا همین پست های معرفی کتاب های شما و یا اینستاگرام و اینطور قضایا دیگه و تا قبل از این چالش هیچ وقت نشده بود همینجوری یک کتاب رو بدون اینکه قبلش چیزی راجع بهش شنیده باشم بخونم :/

برای این قسمت هم هر کتابی که از جلدش و طرحش و اسمش یه جورایی خوشم میومد، کاشف به عمل میومد کتاب نوجوان می باشد :/ تا بالاخره کتاب بیلیارد در ساعت نه و نیم جناب هاینریش بل  (نویسنده ی عقاید یک دلقک ) از نشر ماهی چشم مان را که گرفت هیچ، خوشمان هم آمد :) کلا کتاب های نشر ماهی رو دوست دارم :))

این اولین کتابی نبود که برای این قسمت انتخاب کردم، درواقع گزینه های قبل تری ( در حدود سه، چهارتا ) تا صفحه های ده و بیست امتحان شدند که ظاهری جذاب تر داشتند ولی خوب داستانشون خیلی جذابیتی نداشت واسم و ترغیب نشدم که ارزش دارن تا ته بخونمشون :/ خلاصه پدرم دراومد سر این پارت :|

نثر کتاب به جای اینکه یه روایت سر راست و عینی از وقایع باشه، به صورت تک گویی های درونی شخصیت های داستانه و یه جورایی با روایت خاطرات دور و نزدیک که کم کم و به تدریج براشون نمود پیدا می کنه، داستان پیش میره، داستان یک روز از زندگی یه خانواده ی سرشناس آلمانی بعد از جنگ، که معماری به حرفه ی موروثی شون تبدیل شده ولی هنوز بعد از نیم قرن حضور توی این حرفه به یه جواب قطعی در مورد  اینکه می خوان بسازن و یا ویران کنن، نرسیدن!!

خو گرفتن با روند داستان یه کم طول می کشه ولی به توصیه ی مترجم کتاب بهتره که با وقفه ی طولانی کتاب خونده نشه تا اون هیجانی که فضای داستان به آدم میده فروکش نکنه و مزه اش نره!! چون من خودم با وقفه خوندمش و تا دوباره میومدم با روند خو بگیرم کمی مشکل بود!!

خلاصه که اینم از این قسمت از چالش:))

باقی قسمت های چالش هم با برچسب چالش_کتاب‌خوانیx از قسمت هشتگ ها می تونید مشاهده بفرمویین :))


۶ نظر موافقین ۴ مخالفین ۱ ۲۴ مهر ۹۵ ، ۲۰:۳۶
حدیث

گفته شده بود ساعت چهار بعد از ظهر دست به کار بشم ولی من چهار و نیم دست به کار شدم واسه درست کردن دو تا خمیر!! یکی خمیر شیرینی و اون یکی خمیر غذا!! بچه‌های بالا دستورات رو فقط در حد شروع کار اعمال کرده‌بودن و خودشون رفته بودن استخر و بعدشم دوشنبه بازار هم تو برنامه داشتن!! لذا بنده دست تنها و تک و تنها شروع کردم :/



سمت چپی خمیر غذا و سمت راستی خمیر شیرینی:)

بعد از حدود یک ساعت ورز دادن و هر کدوم رو صد بار کوبیدن به کف ظرف با تمام قوا و خرد و خمیر شدن و کوفته شدن کت و کول ایضا خودم ، نتیجه زیر حاصل شد :))

۳۴ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۰ مهر ۹۵ ، ۱۵:۰۳
حدیث