Femme De Couleur

Woman of colour

Femme De Couleur

Woman of colour

پیام های کوتاه
  • ۲۳ اسفند ۹۵ , ۰۲:۴۱
    I Wonder
بایگانی

۵۳ مطلب با موضوع «با هم ببینیم، بشنویم، بخوانیم» ثبت شده است




Nick there is no perfect
They were always strugle
You just have to pick who you want to strugle


نیک، چیزی به اسم کامل وجود نداره
همیشه جر و بحث هست
و تو فقط باید انتخاب کنی که با کی می‌خوای جر و بحث کنی




این به معنای معرفی فیلم نیست و یا بیان اینکه فیلم فوق خفنی و اینا بود! نه بلکه فیلمی ساده و در قالب یه برش از یه شب از زندگی این دو تا نوگل خندان موجود در عکس بود :دی فیلم من حیث المجموع چیز فوق شاهکاری نیست ولی دوست داشتنیه و اینکه معقول بود و یه سری حرف معقولانه و به دور از رنگ و لعاب‌های هالیوودی از رابطه‌ها داشت ! یعنی تهش به سان بیشتر عاشقانه‌های هالیوودی اینجوری نبود که آن دو آنگونه در آخر فیلم به هم خواهند رسید که تا به آخر عمر غرق در خوشبختی خواهند زیست :دی

۴ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰۲ آذر ۹۵ ، ۰۰:۰۳
حدیث

این قسمت : کتابی خواهم خواند که کسی که دوستش دارم پیشنهاد کرده باشد

و ما نیز خواندیم اتحادیه ابلهان از جان کندی تول به پیشنهاد نفس نقره‌ای جان :)))

نفس جان نقره‌ای (به قول مترسک سیلور جان ) کتاب خون خوبیه و تو صفحه‌ی اینستاگرامش هم کتاب‌های زیادی رو معرفی کرده، که تقریبا همشون پیشنهادهای وسوسه کننده‌ای به نظر میان و ترغیب میشی به اینکه تو هم بخونیشون :) و خودش هم ترغیبت می‌کنه که این پارت از چالشت رو بزاری روی یکی از پیشنهاد‌های کتاب خونیش ^__^ که دیگه از بین این پیشنهادها قرعه افتاد به اسم اتحادیه ابلهان :)



به قول نوشته‌ی پشت کتاب: داستان انتشار اتحادیه ابهان نوشته‌ی جان کندی تول داستان غریبی است. چرا که جان کندی تول وقتی کتاب رو در سی سالگی می‌نویسه و بعد از اینکه هیچ ناشری زیر بار چاپ اون نمی‌ره، بعد از دعوایی با مادرش ماشینش رو برمی‌داره و به ایالت جورجیا میره و از خونه‌ی فلنری اوکانر (نویسنده‌ی مورد علاقه‌اش، که تو سن 16 سالگی تحت تاثیرش یه رمان می‌نویسه) دیدن می‌کنه و بعد تو حومه‌ی شهر بیلاکسی شلنگی به اگزوز وصل می‌کنه و داخل ماشین می‌بره و به زندگیش پایان میده :(

مادرش بعد از مرگ پسرش یازده سال تلاش می‌کنه تا بالاخره دانشگاه لوییزیانا راضی به انتشار کتاب شد. کتاب به محض انتشار غوغا به پا می‌کنه و سال 1981 جایزه‌ی پولیتزر رو می‌گیره! بعضی‌ها محبوبیتش رو با ناطور دشت سلینجر مقایسه می‌کنند.

ایگنیشس قهرمان داستان یک دن کیشوت امروزیه که وادار میشه از خلوت خودش بیرون بیاد و با جامعه‌ای که از اون متنفره روبرو میشه و به شیوه‌ی دیوان‌ وارررر خودش( یعنی دیوانه‌وارررر ها :دی) با اون مقابله می‌کنه!


پ.ن: اینبار پست اینجا و اینستاگرام یکی شد :دی



۶ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۱ آذر ۹۵ ، ۱۸:۱۷
حدیث

 

با روح و روانم خیلی ناجور گره خورده !!

Yasmin Levy - La Alegria (Happiness)

 

 

۱۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۱ ۱۲ آبان ۹۵ ، ۰۱:۵۷
حدیث


این قسمت: کتابی خواهم خواند که صبح تا شب یک روزه تمامش کنم

و من هم خواندم بار هستی را  از میلان کوندرا :))


ق

تقریبا مدت‌ها بود مطمئن بودم این پارت به پارت نهایی چالش موکول خواهد شد چون به شششدت سرعت مطالعه‌ام و علاقه و چسبندگیم به خوندن دچار افت شدیدی شده بود و روزی بیشتر از سی صفحه، چهار پنج ماهی بود نتونسته بودم بخونم که بار هستی به دستم رسید و یه چیزایی ازش در حداینکه کتاب خوبیست و میلان کوندرا هم خوبتر شنیده بودم ولی خوب عجله‌ای واسه خوندنش نداشتم هنوز تاااااا چند روز پیش که در یکی از همین  روزهای پاییزی خفه کننده‌ی ملال آور  کز کرده و در کنج عزلت به سر برنده بودم و داشتم از چیکار کنم و چیکار نکنم مذخرفی رنج می بردم که درررر نهایت کتاب رو برداشتم ووو .... یک روزه تمومش کردم با سرعتی خووب و چسبندگی خوبترر به داستان :))

رمان با زمینه‌ی تاریخی حمله‌ی شوروی به چک و تسخیر پراگ، 4 شخصیت داره که درگیر‌ی‌های فکری هرکدوم ازشخصیت‌ها، ما رو با یه سری مسایل بنیادی بشریت روبرو می‌کنه و ما رو هم به فکر وامی داره و کم کم تلخ کامی‌ها و سرخوردگی‌های شخصیت‌ها یه جورایی آشنا و تلخ کامی‌ها و سرخوردگی‌های خودمون و دنیای اطرافمون رو تداعی می‌کنه. تفسیرها و تعبیرهای فلفسی میلان کوندرا برعکس خیلی از کتاب‌های دیگه با درون مایه‌ی فلفسی، روون و به راحتی قابل فهم و پذیرشه :)

بیشتر نمی‌گم فقط اینکه کتاب خوبیه و میلان کوندرا هم خوبتر،در این حد خوب که چسبندگی وا رفته‌ی مطالعاتی منو بعد از چندین ماه دوباره برگردوند:دی پس واسه خوندنش شک نکنید :)


با حضور فعال و پابه‌پای گل اندام    (بوک مارک مید بای خودم ِ نمدی-م)

# باقی قسمت‌های چالش : اینجا

## کسانی رو که من از پیوستنشون به چالش اطلاع دارم عبارتند از جولیک  (وبلاگ پلاکت) و سر.واو. سین (وبلاگ به هر حال) و همینطور نت فالش

دوستان دیگه‌ای هم اگه پیوستن بگن که اطلاع داشته باشیم و اونا رو هم اضافه بنموییم و در کنار همدیگه چالش رو پیش ببریم :))


۷ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۱ آبان ۹۵ ، ۰۵:۳۰
حدیث

 

کمی کریـزی طور بشنویم :)))

Dorothy . Gun In My Hand

 


 
۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۸ آبان ۹۵ ، ۰۱:۳۱
حدیث

 

 
دریافت

ویدئومیکسی از Game Of Thrones  با آهنگ
LINKING PARK _ LOST IN THE ECHO
 


اینم یه میکس  از ساندترک فیلم هابیت، شوالیه تاریکی و گیم آو ترونز از کانال گیلاسولوژی

 

دریافت


+غم دوریش خیلی اذیتم می کنه :'( :دی

۱۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۷ مهر ۹۵ ، ۱۹:۵۱
حدیث

این قسمت: کتابی خواهم خواند که از طرح جلدش انتخابش کرده باشم

و من هم خواندم بیلیارد در ساعت نه و نیم از هاینریش بل 


این قسمت ازون قسمت های سخت چالش بود چون واقعا سخته ملاک انتخاب یک کتاب فقط و فقط از روی جلدش باشه!! خود من همیشه دوست دارم کتاب هایی رو بخونم که قبلا یکی خونده باشدشون و بهم پیشنهادش داده باشه!! مثلا همین پست های معرفی کتاب های شما و یا اینستاگرام و اینطور قضایا دیگه و تا قبل از این چالش هیچ وقت نشده بود همینجوری یک کتاب رو بدون اینکه قبلش چیزی راجع بهش شنیده باشم بخونم :/

برای این قسمت هم هر کتابی که از جلدش و طرحش و اسمش یه جورایی خوشم میومد، کاشف به عمل میومد کتاب نوجوان می باشد :/ تا بالاخره کتاب بیلیارد در ساعت نه و نیم جناب هاینریش بل  (نویسنده ی عقاید یک دلقک ) از نشر ماهی چشم مان را که گرفت هیچ، خوشمان هم آمد :) کلا کتاب های نشر ماهی رو دوست دارم :))

این اولین کتابی نبود که برای این قسمت انتخاب کردم، درواقع گزینه های قبل تری ( در حدود سه، چهارتا ) تا صفحه های ده و بیست امتحان شدند که ظاهری جذاب تر داشتند ولی خوب داستانشون خیلی جذابیتی نداشت واسم و ترغیب نشدم که ارزش دارن تا ته بخونمشون :/ خلاصه پدرم دراومد سر این پارت :|

نثر کتاب به جای اینکه یه روایت سر راست و عینی از وقایع باشه، به صورت تک گویی های درونی شخصیت های داستانه و یه جورایی با روایت خاطرات دور و نزدیک که کم کم و به تدریج براشون نمود پیدا می کنه، داستان پیش میره، داستان یک روز از زندگی یه خانواده ی سرشناس آلمانی بعد از جنگ، که معماری به حرفه ی موروثی شون تبدیل شده ولی هنوز بعد از نیم قرن حضور توی این حرفه به یه جواب قطعی در مورد  اینکه می خوان بسازن و یا ویران کنن، نرسیدن!!

خو گرفتن با روند داستان یه کم طول می کشه ولی به توصیه ی مترجم کتاب بهتره که با وقفه ی طولانی کتاب خونده نشه تا اون هیجانی که فضای داستان به آدم میده فروکش نکنه و مزه اش نره!! چون من خودم با وقفه خوندمش و تا دوباره میومدم با روند خو بگیرم کمی مشکل بود!!

خلاصه که اینم از این قسمت از چالش:))

باقی قسمت های چالش هم با برچسب چالش_کتاب‌خوانیx از قسمت هشتگ ها می تونید مشاهده بفرمویین :))


۶ نظر موافقین ۴ مخالفین ۱ ۲۴ مهر ۹۵ ، ۲۰:۳۶
حدیث

این قسمت: کتابی که توسط  نویسنده­‌ی نامدار ایرانی ترجمه شده باشد

و من هم خواندم:

و کتاب مردی که قلبش از سنگ بود از مور یوکایی ترجمه­‌ی احمد شاملو

 و کتاب­ رازم را نگه‌­دار از سوفی کینزلا ترجمه­‌ی نفیسه معتکف




( این دو رو از فیدیبو خریدم!! چون بر اساس مترجم باید دنبال کتاب برای این قسمت می‌گشتم و توی فیدیبو گشتن دم دست تر از هرجایی بود:دی لذا تنبلی نموده و پی‌دی‌اف خریدم)

مردی که قلبش از سنگ بود حاوی سه تا داستان کوتاه بود که خوب چون من همیشه داستان­‌های کوتاه راز­آلود رو بیشتر دوست دارم_ازین مدل‌­ها که تهش کامل ِکامل، بازه و تقریبا با تموم شدن یهویی و غافلگیرگونه، انگار که یکی بهت سیلی زده باشه قیافه­‌ات با یه پوکر فیس کج و کوله برابری می‌­کنه:دی اینم سلیقه­‌ی منه دیگه، چه میشه کرد:)))))

البته این کتاب فقط باب سلیقه­‌ی من نبود وگرنه به نظرم خوندن سه داستان فوق‌­العاده کوتاهش خیلی خالی از لطف نیست!! فقط همون بحث سلیقه توش درمیونه :)

 

و اما کتاب دوم!! چون کتاب اول _ تحت شرط ترجمه­‌ی یک نویسنده­‌ی معروف باشه_ زیادی و خیلی کوتاه بود!! برای همین حس کردم اونجور که باید این قسمت از چالش کامل نشده و نیست!! برای همین وقتی باز هم دنبال کتابی بودم که این شرط چالش رو دربربگیره با دیدن اسم نفیسه معتکف روی جلد کتاب بدون درنگ خریدمش:دی چون فکر می‌کردم نفیسه معتکف یه نویسنده است، توی زمینه‌ی کتاب‌های ر وان‌شناسی!! بعد که کتاب رو خوندم و خواستم بیام پست رو بنوی‌م و وقتی داشتم سرچ می‌کردم که لینک بزارم متوجه شدم که نفیسه معتکف فقط مترجمه :| کلا  بلافاصله بعد از خریدن کتاب هم حس بدی نسبت به کتاب پیدا کردم چون تا حالا اینقدر احمقانه و با همچین پیش فرضی، بدون اینکه حتی یه نفر قبلا اشاره­‌ای به یه کتاب نکرده باشه و چیزی راجع­‌بهش نشنیده باشم ، کتاب رو دست نگرفته بودم چه برسه به خریدن!! برای همین این حس که کتاب مذخرفیه کم کم برم غلبه کرد و تصمیم گرفتم نخونمش!!  بعد دیدم خوب چه کاریه من که حالا خریدمش، دیگه نمی‌­میرم که حالا تا ته بخونمش :/ و بدین ترتیب شروع به خوندنش کردم ولی همینکه شصت، هفتاد صفحه­‌اشو خوندم، به خودم اومدم دیدم که ازش خوشم اومده و سه، چهار ساعت نشده ، تموم شد :)

شخصیت اول رمان دختریه که هر روز زندگیش رو داره با هزاران راز کوچیک و بزرگ می­‌گذرونه که باعث شدن اعتماد به نفس و همینطور شاد بودنش و راضی بودنش رو ازش بگیره و اون چیزی نباشه که خودش می­خواد!! اونم رازهایی نه خیلی بزرگ، بلکه رازهایی که همه فکر می­کنن برای موجه جلوه دادن خودشون پیش خانواده و دوستا­شون و توی محل کار و هررررر جایی ، لازمه که مخفی بشن و تیکه‌­های بیشتری از خود واقعیشون رو بپوشونن باهاش تا به اصطلاح تمام و کمال همرنگ جماعت باشن!! این جنبه­‌ی رمان جالب بود ولی اون قسمت رمانتیک داستان به نظرم کمی کیفیت کار رو پایین آوورده بود:/ نه اینکه رمانتیک بودن و لاو استوری بودن بد باشه، نه!! ولی لاو استوری خوب بودن!! چون یه لاو استوری که تهش حاوی پیغام آن دو تا آخر عمر با هم غرق در شادی زندگی کردن و قصه­‌ی ما به سر رسید و اینا، کمی کیفیت رو بالا، پایین می­کنه و دستخوش تغیر می­کنه!! لذا به نظرم اگر پایان و بار رمانتیکی داستان کار بیشتری روش میشد از جانب نویسنده، به یکی از بهترین کتابهایی که خونده بودم می تونست تبدیل بشه!!  ولی خوب نشد :/



 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ مرداد ۹۵ ، ۰۲:۱۵
حدیث

این قسمت: دوست داشتم بخوانمش ولی هنوز نخوانده‌ام

و رمان ندای کوهستان خالد حسینی


خالد حسینی رو همه با رمان‌های اول از همه بادبادک‌باز و بعد هزار خورشید تابان مطمئنا می‌شناسید:)

بعد از این دو تا رمان خیلی خیلی مشتاق بودم رمان سوم هم هرچه زودتر بخونم و مدت‌ها بود تو لیستم خیلی زیادی دیگه چشمک می‌زد:))

خود من با خوندن دو رمان قبلی دیدم راجع‌به افغانستان به کل عوض شد!! و افسوس خوردم حتی و شرمنده شدم که چرا دیدم تا اون حد نسبت به افغان‌ها اونقدر بسته بوده:| 

رمان ندای کوهستان( ترجمه‌ی مهدی غبرایی به اسم "ندای کوهستان" هست و ترجمه‌های دیگه‌ای هم که من دیدم "و کوه طنین انداخت" هم کتاب رو نام نهادن، منتها من هرجا مهدی غبرایی کتابی رو ترجمه کرده باشه، ترجمه‌ی این حضرت رو ترجیح می‌دم) بله داشتم می‌گفتم این رمان سبک بیانش با دو رمان قبلی کمی متفاوته! و روایت زندگی آدم‌ها در گیرودار جنگ هم نسبت به دو رمان قبلی کمی کم‌رنگ‌تر هست! شیوه‌ی بیانش هم به این صورته که داستان از زاویه‌‌ی دید چندین شخصیت بیان میشه:) یعنی فقط از زاویه‌ی دید یک شخصیت تا به انتها داستان رو نمی‌خونیم و اتفاقاتی که افتاده رو از زاویه‌ی دید چندین شخصیت باهاش روبرو میشیم!! من خودم شروعشو دوست داشتم یعنی شروعش خیلی سریع آدم رو می‌گیره و کنجکاوت می‌کنه تا بیشتر و بیشتر جلو بری! اما کمی وسط‌هاش از روند هیجانیش کاسته میشه ولی خوب در نهایت با لبخند تمومش می‌کنید، از رضایت از اینکه خوندینش:)

ولی خوب به پای دو رمان قبلی نمی رسه!!


+همینطور قسمت‌های قبلی چالش :)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ تیر ۹۵ ، ۰۲:۱۴
حدیث

این قسمت : جزو رمان‌های کلاسیک باشد :)

و رمان: وسوسه (یا ترغیب)



اسم کلاسیک که میاد آدم تقریبا به صورت کاملا بولد شده اسم جین اوستین تو ذهنش نقش می‌بنده:) قبلا غرور و تعصب و منسفیلد پارک و حس و حسادت ( اسم اینو اگه درست یادم مونده باشه:/) و اما رو خونده بودم!! و این بار ترغیب رو از قفسه‌ی کتاب‌خونه برداشتم:) 

سایر ترجمه‌ها کتاب رو ترغیب نام نهادن ، ولی خوب این ترجمه‌ای که من داشتم اسمش وسوسه بود و وقتی کتاب رو خوندم به نظرم که ترغیب خیلی خیلی عنوان بهتری با توجه به داستان هست :)  البته خود متن داستان ترجمه‌اش روون بود و مشکلی نداشت:)

راستش از هوش و درایت و کمال و خانوم بودن آن الیون( قهرمان زن داستان) که فاکتور بگیریم:دی انگار آن الیوت یه جورایی خود من بود:/ کاش ته قصه‌ی منم مثل ته رمان به خوبی و خوشی تموم بشه :| اصلا یکی از فاکتورهای کوفتی بودن دنیا همین صدق نکردن عوالم رمان‌های کلاسیک درش هست:/

#هشتگ شما هم به چالش بپیوندید، خوش می‌گذره:دی

#قسمت‌های اول و دوم هم از قسمت هشتگ‌های کنار وبلاگ و از هشتگ چالش کتاب‌خوانی می‌تونید ببینید:)

#این مدت که کمرنگ بودم فقط بولدوزری کتاب خوندم :دی  منتظر باقی قسمت‌های چالش، اونم خیلی زود به زود باشید :)

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۹ تیر ۹۵ ، ۰۲:۰۷
حدیث