Femme De Couleur

Woman of colour

Femme De Couleur

Woman of colour

پیام های کوتاه
  • ۲۳ اسفند ۹۵ , ۰۲:۴۱
    I Wonder
بایگانی

درست صحنه ای که دیگه حوصله امو داشت سر میبرد  این دوستت دارم گفتن های متوالی و دم به دقیقه ای و هی تکرار و تکرار از طرف مرده که تا با منی هیچ خطری تهدیدت نمی کنه و من بهت قول میدم و فلان و بهمان وخلاصه این دتس کایند اف بورینگ شت ها (:|) .... بننننگ!!! زدن زنه رو تو بغل مرده کشتن :| 

کارگردانه فکر کنم بهش وحی منزل شده بود در این لحظه از سریال که می رسه روح پرفتوحش مورد عنایت قرار می گیره, که قشششنگ درست و در زمان و لحظه اش خودی نشون داد:/

۵ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۲ فروردين ۹۶ ، ۰۲:۵۵
حدیث

قل اول: تندیس دو نقطه هار هار هار ترین جمله هم می رسه به جمله ی عروس دایی بابام که بعد از تبریک به دنیا اومدن سه قلوها و قدمشون مبارکی و اینا به مامانم, اضافات نمود: "سه تاشونم به دنیا اومدن دیگه؟ " می خواستم بگم پ ن پ دوتاشون به دنیا اومده یکیشونو نگه داشتن واسه هفته دیگه که فشار زیاد نیاد :| 

قل دوم: به قول اون توییته که میگه: "بزنید تلگرام داره پدر نشون میده" :| 

قل سوم: اسم بچه ها رو روی برچسب نوشتیم زدیم رو لبه کلاهشون :))) 


پ.ن: ازونجاییکه قل اول و سوم شبیه همن و قل دوم متفاوته گفتم مطالب هم همینگونه باشه ربطش :دی 

+عکس هم تزیینی:دی


۲ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۲۰ فروردين ۹۶ ، ۲۲:۳۴
حدیث

ما و این همه خوشبختی محاله 

سوگند و ستایش و نیایش 💗

عکس ارسالیه و خودم هنوز از نزدیک ندیدمشون *__*

تا فردا کی دووم میاره *_*

۱۶ نظر موافقین ۷ مخالفین ۰ ۱۸ فروردين ۹۶ ، ۱۸:۱۰
حدیث

جماعت خونه ی مادربزرگه تلپ شده بودن داشتن یه فیلم از دوان جانسون  می دیدن! یعنی ده دقیقه خودمو به زورررر مجبور کردم دووم بیارمو بشینم در معیت جمع و ببینمش، بلکه تا تهش در معیت جمع باشمو هی مجبور نباشم بین جمع موجود در آشپزخونه و جمع تلپ شده پای تلوزیون در رفت و آمد باشم ولی نشد، حتی همون ده دقیقه :| خداییش آخر چرت بود :|

بعد هرچیم خودمو کنترل کردم که نگم این آشغال و چرت محض رو چجوری وجدانا نگاه می کنید؟!! نشد و گفتم :/ بعد این هفته یه فیلم دیگه گذاشته بودن از وین دیزل (*) که مثلا این یارو وین دیزل شکارچی جادوگر بود ولی خوب بیشتر همون می خورد ازش به عنوان یه هات گای با سوپر هات بادی(آیکون آره ارواح عمه اش) واسه فیلمشون استفاده کردن و دیگه فکر کنید کل فیلمه چی بود!! (مثلا ورژن ایرانیش میشه: ترکیب سلام بمبیی و گلزار :/ ازین فیلما دیگه) بعد تازه فرودو هم توش بود( فرودوی ارباب حلقه ها رو میگم. بچه چه بزرگم شده:دی خیلی وقت بود ندیده بودمش) و همینطورم رز ( همون رز که دوست دختر جان اسنو تو گیم آف ثرونز بود و در فصل دوم ..... [آیکون خطر اسپویل] بله دیگه همون رز :دی)

بعد دوباره من نتونستم خودمو کنترل کنم و گفتم اه این چرتا چیه می ذارید!! یه چیزی بذارید منم دوست داشته باشم :| دیگه رضا اینبار تاب و توان برنداشت و برگشت گفت از فیلم های خودت بهتره که!! اون دفعه _رو به جمع کرده بود_ یه فیلم گذاشته بود_اشاره به من_ که تو کل فیلمه مامانه و دخترش تو یه اتاق بودن داشتن همش جیغ می کشیدن!!! (منظورش فیلم Room بود)

کل جمع:  :)))

من:  :))))))))))))))) در حالیکه بعدش اضافه کردم_ و درحالیکه داشتم می ترکیدم از خنده_ اولندش اون پسرش بود نه دخترش :دی بعدم _یه جورایی با لحن سیروس توی دودکش_ اون فیلمه اسکار برده بود!! می فهمیییین اسکااااررر :)))))

همه یه تایمی خندیدیم و بعدش همچنان فیلمه رو قطع نکردن و همچنان با لذت فیلمه رو دیدن و هر فیلم دیگه ای هم که تا پایان روز گذاشتن همه همچنان ازونایی بود که من دوست نداشتم :| [آیکون نه تروخدا چه انتظار دیگه ای داشتی]


+ فقط وجه اشتراکمون توی انیمیشنه:دی


تا حرف از فیلم و اینچیزاست، این فیلمه هم قشنگه ببینیدش :)

لینک دانلود Eddie The Egle

براساس داستان واقعی زندگی ادی ادوارز انگلیسیه که توی المپیک زمستانی سال 1988 با رکوردی که می زنه همه رو متعجب می کنه و بالاخره به آرزویی که از بچگی داشته که بتونه یه قهرمان المپیک بشه میرسه :)


+خودم عاشق این سکانسش و قیافه ی این آدم هام :دی

۷ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۷ فروردين ۹۶ ، ۲۳:۱۳
حدیث
فردا که سیزده بدره و روز خانواده ها و این حرف ها و هیچ، پس فقط امروز آخرین روزه تا ن رو ببینم قبل از اینکه برگرده تهران! ولی ... ولی باز شروع کردم به دوست بودن و دوست داشتن و اهمیت دادن به آدم ها توی دلم! دوستم هستن و دوستشون دارم و صد در صد مهم هستن ولی جواب پیام هاشونو دیر به دیر میدم!! تبریک عید برای خیلی ها نفرستادم! عکس تولد خیلی ها رو توی پیج های اینستاشون لایک نکرده رد می کنم چون می دونم کامنت تبریک نخواهم گذاشت و لایک بی تبریک همون نباشه بهتره! قرار گروهی گذاشته میشه و من با اینکه توی دلم حس می کنم که دلم تنگ شده ولی هیچ اشتیاقی برای رفتن نشون نمی دم و حتی حرفی هم نمی زنم! روز مادر از صبحش پامیشم می رم خیابون واسش کادو بخرم و تا ظهرم به خاطرش می چرخم ولی چیزی که فقط به درد خودش و استفاده ی خودش و دل خودش بخوره پیدا نمی کنم و میام خونه و عوضش تااااا شب حتی یه کلمه بهش نمی گم روزت مبارک! با اینکه می دونم کادو اصلا براش مهم نیست و همین یه جمله چجوری اشکو تو چشماش جمع می کنه! می دونم و تا شب حرف نمی زنم-_- دو روز قبل از عید ن رو می بینم و میریم بیرون و با اینکه دلم براش واقعا تنگ شده بود ولی کل مدتی که تو خیابونیم حواسم اصلا نیست و تو فکرم و ساکتم و وقت خداحافظی که میشه یادم میفته که ع مثلا چنند ماه بود ندیده بودمش مثلا ها-_- حالا هم که امروز آخرین روزه که قبل از برگشتنش ببینمش، بازم فقط توی دلم دارم به این فکر می کنم دیگه تا چننند ماه دیگه دوباره نمی تونم ببینمش و دوباره دور میشه و باز همچنان زبونی و عملی خاموش و ساکت -_-
من چه مرگمه که همیشه فکر می کنم دوست داشتن آدم ها توی دلم و برای خودم برای هر دو طرف بسه! چرا اینقدر عملا لال و مسکوت میشم و نمی ذارم خودشون هم بفهمن چقدر مهمن، چقدر ارزش دارن و چقدر دوستشون دارم!!
۷ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۱۲ فروردين ۹۶ ، ۰۹:۰۱
حدیث
تو این روز و روزگار که اراده اتون کم سرش خلوت نیست و از همه طرف زیر فشاره تا بلکه بتونه شما رو جمع و جور کنه!! تو این روز و روزگار که محرک و انرژی بخش و ویتامین و تقویت کننده های اراده همچون سیمرغ دارن به افسانه تبدیل میشن و هی دور از دسترس ترتر و ترتر میشن!! بله توی این روزها اراده ی شما وسط جرررر دادن خودش واسه آشتی دادن شما با مقوله ی "خواب در شب و بیداری در روز" و بی معنی کردن "بیداری در شب و خواب در روز" و همینطور راضی کردن شما به نشستن سر درس و مشقاتون و اینکه آرزو به دلش ماند که یکبار با تیپپا و دمپایی ابری خیس نه، بلکه شما با رضایت کامل راهی باشگاه و دیگر اماکن عمومی و کلا هر چیزی که اجتماع محسوب شود، بشوید، که با این اوضاع احتمال اینکه آروزیش را به گور ببرد بیشتر است [ آیکون فول شطرنجی]   و .... ( بقیه اش دیگه خصوصیه، با من و اراده ام:دی وگرنه مای پور کانشس، پورتر از این حرفاست :/ )
بله توی این روز و روزگار نفس نفس زدن و پت پت کردن اراده، فقط یک جمله ی امری "خودتو نخارون، خودتو نخارون" کم بود که به جمعمان اضافه گشت :/
باور کنید آدم یک بار بتونه مقاومت کنه، دوبار بتونه ولی سومی خیلی نادره *_*
تا حالا فکر می کردم مقاومت در برابر نخوردن یه دونه نون بربری با خامه محلی سخت ترین کار دنیاست ولی الان می فهمم که مقاومت در برابر نخاروندن خود، در حالیکه حس می کنید یک ارتش پشه بهتون حمله کرده و هم می سوزه و هم می خاره، اسفبار ترین وضعیت ممکنه :|
شاید به نظرتون احمقانه بیاد ولی وقتی عدل توی یه تعطیلات دو هفته ای و تعطیلی تمامی مطب متخصصین شما یه حساسیت از یک منبع ناشناس و یک طیف وسیعی از خوراکی ها به جونتون افتاده و امروز دقیقا ده روزه که شما دارید خودتونو می خارونید و دیگه چیزی به عنوان پوست روی بدنتون دیده نمیشه ، و فقط سطح قرمز قلمبه شده ای به وفور به چشم می خوره حاضرید حتی جاشو با دندون درد عوض کنید، شاید به نظرتون احمقانه بیاد ولی واقعا همینطوره *__*

آمپولی که دکتر اورژانس بهم داد فقط چهار، پنج ساعت آرومم کرد و قرص و شربت ها هم که حتی دریغ از یک پنج دقیقه آسودگی!! با نیم کیلو خیار رو یکجا خوردن و پوست هاشو در محل سوزش و خارش گذاشتن شاید  یک ربع آسودگی حدودا حاصل بشه!! حموم کردن با شامپو بدن خنک کننده ی کلیر( ازینایی که مثه قرص نعنا می مونن، کل بدنت یوهو خنک میشه و یخ می کنه و بعد حس می کنی با مولکول مولکول روی پوستت داری نفس می کشی، که البته خوراک تابستون و روزهای داغ  و گرمه، نه توی این سوز و سرما:| ولی خوب چاره ای نیست) و آب سرد ، نیم ساعت آسودگی حاصل می شود!!

+شماها پیشنهاد آروم کننده ای ندارید؟ *__*

۱۲ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۰ فروردين ۹۶ ، ۱۹:۴۴
حدیث
یه بچه هم نداریم، عیدی هاشو براش پس انداز کنیم :|
۱۳ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰ ۰۷ فروردين ۹۶ ، ۰۱:۱۳
حدیث

هر خونه ای این روز ها و این ایام به نظرم باید یه سوژه داشته باشن که بتونه موضوع یه گفتگوی ده دقیقه ای باشه و مجلس رو واسه ده دقیقه بچرخونه! مثلا خونه ی خود ما پارسال موضوع بحث تابلو فرشمون بود که توی دی ماه داده بودیمش واسه پرداخت و عید شده بود و هنوز تحویلش نگرفته بودیم و خلاصه که تموم مهمون ها نگرانیشون این بود که تابلو فرشمون رو بالا نکشیده باشن!! و امسال هم خود تابلو فرش که بالاخره نصب شد و یه پنجره ای که از بین در و پنجره ها رنگ نشده و کلا پروسه ی رنگ کاری توسط رضا و تابلو های عکسی که از بچگی ها و دوران قدیمه و من خیلی دقیقه ی نودی یک روز قبل از عید از عکاسی رو شاسی خورده تحویلشون گرفتم و زدم بالای سفره ی هفت سین!! بعد  اینایی که مستاجرن و خونه از خودشون نیست هم خوبیش اینه که عیب یابی خونه و سوراخ، سمبه هاش خودش یه جور سرگرمی واسه مهمون ها هست و میزبان می تونه خیلی به خوبی باهاش جو رو گرم کنه! مثلا خونه ی داییم با کمی هم چاشنی اغراق از جانب خود داییم خودش یه کمدی تمام و کمال بود وضع و اوضاع پنجره ها بعد از بارون :دی خونه ی پسر اون یکی داییم لامپ مهتابی شون موضوع بحث بود! خونه ی خالم اینا رنگ کردن خونه شون تا شب قبل از سال تحویل و ساعت 4 صبح !! خونه ی اون یکی خالم به خاطر دوجداره کردن پنجره های سالن پاینشون موضوع آلومینیوم گرون تر است یا آهن بحث رو داغ کرده بود! خونه ی عموم به واسطه ی برده شدن نام شخصی موضوع راجع به ارث و میراث و بالا کشیده شدن ِ ارث و میراث توسط بچه زرنگه ی خانواده، بحث غالب بود!

بعد این بحث ها وقتی میری عیدی خوبه، چون هرجا به هر حال آدم یه بار میره دیگه و بعد اون بحثم یه بار می شنوه!! ولی امان از بحث خونه ی خود آدم که هر بار باید هی پروسه رو تکرار کنی *__* روز دوم عیده ولی خسته شدم اینقدر هر بار توضیح دادم چرا اینقدر دیر تابلومون قاب شد و یا چرا یکی از پنجره هامون رنگ نشده :/ :دی



* به یاد کلاه قرمزی که امسال نداریم :(

۱۴ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰ ۰۲ فروردين ۹۶ ، ۲۱:۵۹
حدیث
در حالیکه سالیان سال پیش یک همچین روز و یک همچین ساعتی از کله ی سحر یحتمل مصدق تو رختخوابش یه دستشو زده بوده زیر سرشو به سقف خیره بوده یا شایدم هی ازین پهلو به اون پهلو می غلتیده، در حالیکه دل تو دلش نبوده که بالاخره می خوان برن نفت رو ملی کنن و میک هیستوری کنه که بیا و ببین!!! نمی دونست که یه سال 95ی هم می رسه مزین به یک سری آیندگانی که خجسته وار و مرجان به گوش_ یه لئونارد کوهنم وسطش نمی دونم از کجا اومده، هی رد میشه یه کم کیفیت جو رو دستخوش تغییر میده:| _ شادمانه که بالاخره داره قلقلک های نوروزی رو زیر پوستش حس می کنه و واسه خودش لاک زده و کاپوچینوشو سر می کشه و از ساعات دانلود رایگانش هم نهایت استفاده رو  داره می بره و اگه هم دل تو دلش نیست واسه اینه که نگین اومده، عمه ژانش هم تا ساعات دیگه میاد، سه قلوها هم تا هفته ی دیگه یحتمل میان و فلششم پر کرده انیمیشن واسه افتر زایمان که سه قلوها میان خونه مادربزرگه تا ابر و باد و مه و خورشید و فلکی که دست به دست هم دادیم به مامانشون کمک کنیم، اون وسط مسطا اونا رو هم ببینیم! یه لبخنننند گنده هم واسه پس فردا نگه داشته یه گندهه صورتیشوووووو :دی (کلا باقی بهانه ان، این اصل کاریه:دی )



به جز اینا حقیقتا صحبت خاص پایانی دیگه با 95 ندارم! با 96 که پشت دره هم صحبت خاصی ندارم!! ازونجایی که هربار تصمیم گرفتم، کاشف به عمل اومد همشون تصمیم های کبری‌جون بودن نه مال من :| می خوام امسالو اجالتا بدون انتظارات خاصی از خودم شروع کنم :دی

۱۵ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۹ اسفند ۹۵ ، ۰۷:۱۰
حدیث
* اینروزها کابوس‌هایی هستن که خوش‌باورانه فکر می‌کردیم هیچ وقت نخواهند رسید و همینطور هی همه چیز رو بهشون دایورت کردیم و دایورت کردیم و دایورت کردیم، جوری که حالا ما موندیم و یک عالمه تغییر و تحول و پروژه‌های نوروزی که اون روزها که می‌شد تک تک انجامشون داد، ندادیم و حالا همگی هجوم آوردن که دسته جمعی انجامشون بدیم :|
به من باشه همه رو منقضی می‌کنم :/ همه رووووووووو...

**توی این روزهایی که همه بدو بدو های نوروزی داشتن من چپیده بودم گوشه اتاقم سریال دیدن :| ازین مینی سریال‌های انگلیسی قرن چهاردهمی، شونزدهمی، پونزدهمی و رنسانسی و ازینا خلاصه :/ با این اوصاف توی مراسمات روبوسی عید به جای اینکه لپمو بفرستم جلو، اگه یه دفعه دستمو فرستادم جلو که بر اون بوسه بزنن، خیلی نباید جای تعجب باشه :|

*** طبیعیه وقتی شما تو کنج اتاقتون باشین و تو جمع خانواده نباشین، باقی خانواده خودشون سر اینکه رنگ در خونه رو به چه رنگ زیبایی دربیارن بدون حضور شما تصمیم‌گیری خواهند کرد و حالا درب خونه هم پتانسیل اینو داره که توی شوکولات خوری با باقی شوکولاتا و کاکائوها اسباب پذیرایی باشه :|| [آیکون خدایا بیا منو بخور :/ ]

****زایید یا نزایید، مساله اینست!!
همونطور که می‌دونید با پیشرفت روزافزون علم پزشکی، هنوزم که هنوزه درد زایمان کاملا دست خداست و خدا این یکی رو هنوز تصمیم نگرفته از حوزه‌ی اثوریتی خودش به حوزه‌ی هیومن اثوریتی تفویض کنه :| و بدینسان ما  جمیعا خانوادگی نمی‌دونیم به کارها و خریدهای عیدمون برسیم یا گوش به زنگ باشیم بدووییم بیمارستان، چرا که سه قلوهامون در راه اومدن هستن، اونم خیلی خیلی قریب الوقوع!! [نمونه‌اش شنبه‌ی پیش که همه رو دوان دوان کشوندن بیمارستان ولی خوب بازم به دنیا نیومدن و دوباره همگی جمع کردیم برگشتیم خونه سر بدو بدوهای عیدمون _که البته من نشستم سر سریال دیدنم، باقی همچنان  دوان دوان رفتن به پیشواز عید_

جدی نوشت و از ته دل: لطفا برای سه قلوهای ما و مامانشون دعا کنید تا همگشیون سالم و سلامت، حالا چه اینور سال یا اونور سال، پیشمون باشن :)



و همچنان معذرت اگه کامنتی از من نیست و نمی‌خونمتون...

۱۱ نظر موافقین ۷ مخالفین ۰ ۲۶ اسفند ۹۵ ، ۱۶:۱۵
حدیث