Femme De Couleur

Woman of colour

Femme De Couleur

Woman of colour

پیام های کوتاه
  • ۲۳ اسفند ۹۵ , ۰۲:۴۱
    I Wonder
بایگانی

+ هفته ی قبل من و مامانم تو خیابون از کنار یک خانواده گذشتیم و بعد از سلام و احوالپرسی و عبور! به مامانم گفتم اینقد از این دختره بدم میااااااد که نگو! 

حالا این هفته با اولین نکاه به لیست کلاس هام, حدس می زنید چی دیدم؟ 

بله درست حدس زدید, دیدم همون دختره شاگردمه :|

اومدم خونه به مامانم که گفتم کلی بهم خندید:||


++ توی خیابون یکی از شاگردهامو دیدم, حواسش به من نبود! صداش کردم چطوری محمدحسین! میگه سلام ولی من محمدامینم :| 

می خواستم بگم حالا هررر چی! همینکه قیافه اتو تشخیص دادم, خودش کلیه :| تو کلاسشون 13 نفرن, بعد اسماشون یا محمد جواد یا محمد علی یا محمدحسین یا محمدمهدی یا محمدامین :|||


+++ یه بچه هست (که خدا رو شکر شاگرد من نیست) با گریه میارنش کلاس زبان!! یعنی اون جلسه گریه, گریه که من نمیرم بشینم سر کلاس و از باباش جدا نمیشد! حدس می زنید چه شد؟؟ هیچی بچه و باباش با هم نشستن سر کلاس :| 

نکنید با بچه هاتون از اینکارا! به خدا واجب نیست بفرستید بچه های کوچولوتونو کلاس زبان -__-

۱۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ تیر ۹۷ ، ۱۵:۰۵
حدیث

+خوابم نمی بره! و مطمئنم تا صبح همچنان خوابم نخواهد برد! درحالیکه فردا اولین روز کاری بعد از تعطیلات و شروع ترم جدیده! توی اینستاگرام همینجوری داشتم الکی می چرخیدم از زور بیکاری , سرکی توی قسمت فعالیت های دوستان کشیدم! یکی از همکارها همین سه ثانیه پیش چند تا عکس لایک کرده بود! به شششدت خوشحال شدم فقط خودم نیستم فردا با بدبختی می خوام صبح پاشم برم سر کلاس :دی [آیکون خبیث درون] 


+چند روز پیش یادتونه یه پست نوشتم؟ که ولی فردای روز انتشار, پیش نویس شد! همون که گفته بودم به خاطر چند تا حرف از جانب من, دوستم انصراف داده و زده زیر همه چیز!! 

لحن پیام هاش همه تلخ بود! یه جوری که تو هم برو به درک! برای یک روز ناراحت بودم! برای یک روز واقعا می خواستم همونجوری که خودش می خواد لج کنم و برم که برم! ولی نمی دونم چی شد, ترسیدم! ترسیدم نکنه بازم این کارها و حرف هاش ناشی از یه فشار عصبی بزرگ باشه و داره طبق عادت آدم هارو از خودش دور می کنه چون دیگه زورش به جایی نمی رسه! 

دوباره بهش پیام دادم! ِگفتم لاقل بیا ببینمت! بیا باهات حرف بزنم! و اومد! و اومد و گفت و گفت و گفت و گفت ! 4 ساعت فقط شنیدم! چقدر احمق بودم که واقعا فکر میکردم همچون دلیل مسخره ای پشت جا زدنش باید باشه! چه خوب که اصرار کردم تا ببینمش.

وقتی تصمیم می گیرید بعضی آدم ها رو به زندگیتون راه بدید, وقتی مطمئن شدید! پس مثل خواهرتون, مثل برادرتون, مثل مامان و باباتون دوسشون داشته باشید! حتی توی تلخ ترین روزهاشون و تلخ ترین شکل رفتارشون و تلخ ترین لحن حرف هاشون, همچنان کنارشون بمونید.


+ملی و راه های نرفته اش رو هیچ وقت نبینید! 

۹ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ تیر ۹۷ ، ۰۳:۴۶
حدیث

امروز داشتم فکر می کردم کاش تعطیلات فقط همین هفته ی بعد نبود و کاش خرداد اصلا تموم نمیشد و همچنان تعطیلات ادامه می داشت و ...!! ولی بعد یه نگاه به خودم در طول دو هفته گذشته که انداختم, دیدم که توی همین دو هفته تعطیلات دوباره وارد لوپ افسردگی و ناامیدی و خب که چی بشه و اصن چی قراره بشه شدم :| 

لذا خداوندگارا ما تعطیلات و زمان مطالعاتی نخواستیم! بیا و زودتر این هفته رو هم تموم کن و ما رو دوباره به دل جامعه برگردون تا دیوونه تر و از دست رفته تر و در خود فرورونده تر نشدیم بیشتر!

۱۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ خرداد ۹۷ ، ۱۳:۲۹
حدیث

یکی بیاد بره توی  کارت حافظه ی من و اون قسمت مربوط به نحوه ی خرید کتاب، به صورت اینترنتی رو کااامل کلیر هیستوری کنه و ما رو هم خلاص :| نامبرده یا در سایت انتشارات جنگل در حال کتاب ریختن توی سبد خریدش می باشد یا سی بوک :|

قبلنا از خونه پامونو نمی ذاشتیم بیرون دلمون خوش بود کمتر هم پامون به مغازه باز میشه و کمتر هم جیبمون خالی! الان ولی تو کنج خونه هم دیگه امنیت نیست:/

۱۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ خرداد ۹۷ ، ۱۳:۱۰
حدیث

جدیدترین تصمیم کبری که گرفتید چی بوده؟ 

مثلا من تصمیم گرفتم تا اطلاع ثانوی فیلم و سریال نبینم!

دیگه زولبیا و بامیه نخورم!

هفته ی بعد رو صبح ها زود بیدار بشم! 

امیدوارم شنبه نیاد و ببینم که هم تا لنگ ظهر خوابیدم و هم شب قبلش تا صب پای سریالام بودم و هم اینکه جعبه ی زولببا و بامیه رو باز با استکان چاییم زدم زیر بغلم دارم می برم -__- 


شما چه تصمیم کبری جدیدا گرفتید؟هوم؟

۴۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ خرداد ۹۷ ، ۰۴:۵۶
حدیث

روز جهانی بهداشت قاعدگی 

تنها کاری که می تونیم بکنیم اینه که از خودمون توی این دوران خجالت نکشیم! نه اینکه جااااااار بزنیم, نه! ولی مطمئن باشیم که حق داریم مجبور نباشیم هزار و یک دروغ ببافیم چرا درد داریم! چرا افسرده ایم! چرا بیحالیم! حق داریم مجبور نباشیم اگر روزه نیستیم, تظاهر به روزه بودن بکنیم! حق داریم مجبور نباشیم نوار بهداشتی های توی کیفمون رو مثل یه محموله ی قاچاق با خودمون حمل کنیم! حق داریم مجبور نباشیم طعنه بشنویم که چرا همراه با کیفمون وارد دستشویی میشیم! 

اول هم لازمه از خودمون و طرز فکر خودمون_ ما زنها و دخترها_ شروع کنیم! وقتی خودمون توی این دوران از خودمون خجالت نکشیم, وقتی یاد بگیریم فرای تابوهای همیشه تحمیل شده فکر کنیم و خودمون رو ببینیم, طبیعتا هیچ مرد و پسری هم نمی تونه بهانه ای برای طعنه و کنایه و پچ پچ و نگاه بد به قضیه داشته باشه! 

۱۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ خرداد ۹۷ ، ۰۴:۲۳
حدیث
عصیان پاک بی سر و صدا کافیست. حالا باید کمی با جماعت همرنگ شد. بازیشان رو با قاعده خودشون بازی کنیم. برای بازپرداخت قرض هامان چند روز بیشتر مهلت نداریم. من در این فرصت نمی تونم دنیا رو عوض کنم. به علاوه من فقط برای این از دنیا متنفرم که تنفر به من اجازه می ده بی فاجعه جزیی از دنیا باشم. وقتی آدم می بینه هیچ جور نمی تونه در جامعه ای غیر از این زندگی کند _چون همین جامعه است که احتیاجات ما رو به وجود آوورده و به همین علت فقط خودش می تونه اونها رو ارضا کنه _ باید اول بتونه از خودش صرف نظر کنه. من از قرار معلوم مرد این کار نیستم. اکسپرس، ال ، نوول ابسروواتور جامعه ی مصرف و تزیینات داخلی، بالاترین سطح زندگی و آسایش مادی، این زندگی ماست و حالا میریم کوبا گناهامون رو بشوریم و کسب آبرو کنیم. حالا دیگه اعتراض یکی از هنرهای زیبا به حساب می آد. بعضی فکرها هست که به فکر بلندپروازی می افتن، من می خوام مساله ها رو با خونسردی و بی رودربایستی بررسی کنیم. من یک دختر بورژوای عادی آمریکاییم با تمایلات شدید زن سالاری و ابدا اهل این نیستم که مثل اون دو جوون دانشجوی آمریکایی بنزین روی خودم بریزم و وسط یه میدون خودسوزی کنم. اگر می خواستم این کار رو بکنم مساله ام بیشتر این می بود که برای خودسوزی چه پیرهنی بپوشم بهتره. این شاید در بیست سالگی چندان مهم نباشه، اما دست کم باید به خودمون زحمت بدیم و روشن ببینیم و ادا و اصول درنیاریم.
                                                                                                                                                           خداحافظ گاری کوپر _ رومن گاری


۱۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ خرداد ۹۷ ، ۰۴:۳۰
حدیث

یکی از برکات این ماه می تونه این باشه که بالاخره فرصتی دست میده تا من هر روز مسواک بزنم :|

۱۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ خرداد ۹۷ ، ۰۴:۴۴
حدیث

این روزها بلاگر درونم در وضعیتیه که فکر کنم احتیاج داره ، بیاد و بنویسه که مدتی نیستم و نخواهم نوشت تا بعد فرداش یکهو موتورش روشن بشه و بیاد و بگه، درسته گفته بودم مدتی نخواهم بود ولی همینکه خواستم نباشم، تک تک ذرات وجودم خواستن که باشم :|

شاید یک دلیلش شلوغی فکرم و نامرتبی برنامه ها و ندونستن از کجا شروع کردن و مرتب کردن اوضاع در حال حاضرم می باشد! به شدت بین یک عالمه کار عقب افتاده گیر کردم -__- و بدبختی قضیه هم اینه که نمی دونم باید از کجا و چی اول شروع کنم :| هیچی دیگه همینجور وسط یک عالمه چیز عقب افتاده یک لنگ در هوا نشستم، ولی در عوض یک سریال هشت فصلی ( با هر فصل 24 اپیزود) رو شروع کردم :|


۱۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ ارديبهشت ۹۷ ، ۰۰:۵۴
حدیث

طرف خودش داره از بنیاد شهید حقوق می گیره! بیمه جانبازان داره! بعد میاد وایمیسه جلوی من نسبت به فیلمی که هنوز نرفته ببینه و نمی دونه چی به چیه , اظهار نفرت می کنه! صد تا برچسب می چسبونه به کارگردانش! چرا؟! چون حاتمی کیا برگشته گفته من هر چی دارم از سپاه دارم! خودت که هرچی داری از بنیاد شهید داری پس چی؟! چطور دانشگاه آزاد داری مجانی هم خودت و هم برادرت درس می خونید بد نیست!! حاتمی کیا اومده از بودجه ی به اصطلاح همون خودشون استفاده کرده و یه فیلم شاهکار ساخته شده دیو سه سر؟!! اگه اینقدر از این جماعت خودشون بدت میاد و اگه راست میگی خودت پول و مزایاشون رو نگیر!! 

چرا وقتی معلوم شد تهیه کننده پایتخت هم سازمان اوج بوده, چرا پایتخت بد نشد! 

چرا به درمیشیان سالن کم میدن, میاد خِر حاتمی کیا و به وقت شام رو می گیره!!!

چرا حاتمی کیا میاد میگه من خبر نداشتم که همچین معرکه ای قراره درست بشه باور نمی کنید! بعد چرا اون وقت روحانی هر چی میگه فلان و بهمان در حیطه ما نیست رو باور می کنید!


۱۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۵:۱۳
حدیث