Femme De Couleur

Woman of colour

Femme De Couleur

Woman of colour

پیام های کوتاه
  • ۲۳ اسفند ۹۵ , ۰۲:۴۱
    I Wonder
بایگانی

قصد راوی این نیست که به این سازمان های بهداشتی ارزشی بیش از آنچه داشتند بدهد. درست است که بیشتر همشهریان ما اگر به جای او بودند امروز دلشان می خواست که درباره ی نقش آنها مبالغه کنند. اما راوی فکر می کند که وقتی به اعمال درخشان اهمیت بیش از حد بدهیم، در نتیجه تجلیل مهم و غیر مستقیمی از بدی به عمل آورده ایم. زیرا در آن صورت فرض کرده ایم که این اعمال درخشان فقط به این علت ارزش پیدا کرده اند که کمیابند و شرارت و بی اعتنایی محرکین اصلی در اعمال بشری هستند و این عقیده ای است که راوی داستان قبولش ندارد. شر و بدی که در دنیا وجود دارد پیوسته از نادانی می زاید و حسن نیت نیز اگر از روی اطلاع نباشد ممکن است به اندازه ی شرارت تولید خسارت کند. مردم بیشتر خوبند تا بد و در حقیقت مسئله این نیست. بلکه آنها کم یا زیاد نادانند و همین است که فضیلت یا ننگ شمرده می شود. نومید کننده ترین ننگ ها، ننگ آن نادانی است که گمان می کند همه چیز را می داند و در نتیجه به خودش اجازه ی آدم کشی می دهد: روح قاتل کور است و هرگز نیکی حقیقی یا عشق زیبا بدون روشن بینی کافی وجود ندارد.

                                                                                                                                                                   طاعون _ آلبر کامو

(نکته اینکه من خودم همین ترجمه ای که لینکش رو گذاشتم رو خوندم و راضی بودم )

۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ فروردين ۹۷ ، ۲۱:۵۹
حدیث

خب غالب تصور همه اینه که چیزی که کثیفه و چندشه و مستلزم ایششش گفتنه اون دستیه که توی دماغ میره! ولی آیا می دونستید که در فرایند دست تو دماغ کردن اینجا دماغ شماست که قربانیه کثیف شدن و آلوده شدنه ؟! :| به این صورت که باکتری های دست مبارکی که می فرستید توی دماغ مبارکتون، باعث ملتهب شدن سینوس ها و کپ شدن اون بالا مالاها و اینا میشه !! حلاصه که نبرید اون میکروب ها رو داخل اون بیچاره :|

+اینو همین الان توی یه ویدئو توی یوتیوب دیدم! 

۱۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ فروردين ۹۷ ، ۰۲:۵۳
حدیث


من اگر بخوام بنا به سلیقه ی خودم فیلم های اسکار امسال رو به ترتیبی که دوست داشتم مرتب کنم، میشه به شرح زیر :


1.Disaster Artist

2. (تا فیلم رو ندیدم نفهمیدم اسمش چی میگه :|) three billboards outside ebbing missouri

3.I, Tonia

4.Call me by your name

.Darkest hour5

6.Phantom Thread

Lady Bird .7

The shape of water  .8

9.The Greatest showman

و البته که هنوز Get out و  و Post رو هم ندیدم! دلیل خاصی هم نداره! همینجوری هنوز قسمت  نشده که ببینمشون :دی

من از فیلم های اسکار پارسال هم هنوز Jakie و Captain Fantastic رو ندیدم :سوت



این پسره هم  حکایتش، داره مثل حکایت مهران رجبی میشه! تو همه فیلم ها یه ذره هست :|

 یه موزیک هم از سه بیلبورد خارج از میزوری اینا


دریافت

 " شما هم بگید به چه ترتیبی فیلم ها رو دوست داشتید :) "



۱۹ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ فروردين ۹۷ ، ۰۰:۳۹
حدیث

این مدت توی یوتیوب اکثرا در حال دنبال کردن و سرچ کردن ویدئوهایی در رابطه با چگونگی روش تدریس انواع و اقسام مباحث بودم! و چون یکی از کلاس هایی که داشتم رو بچه های 6-7 ساله تشکیل می دادن! "how to teach toddlers " سر خط بیشتر سرچ هام بود. بعد چیزی که توی این ویدئوها توجهم رو به خودش جلب کرد! کسایی بودن که اونور داستان تهیه ی این ویدئوها بودن! خیلی هاشون نه معلم بودن و نه با بچه های زیادی سر و کار داشتن! بلکه ویدئوهایی که درست کرده بودن  و ایده هایی که به اشتراک می ذاشتن همه و همه حاصل تجربیات خودشون، فقط و فقط از بزرگ کردن بچه های خودشون بود! و این خیلی جالب بود ؛ اینکه پدرها و مادرهایی هستن که برای تقویب مهارت های مختلف بچه هاشون کلی برنامه و ایده دارن! اونم بچه هایی همه توی رنج سنی 3 تا 7 ساله!

برای بچه ها مهارتی وجود داره به نام motor skill و یا به عبارتی "مهارت های حرکتی" ! که تقویت کردنش خیلی چیز مهمیه! اینکه بچه ی شما بسته به سنش قادر باشه یک سری فعالیت ها رو درست انجام بده که توی اون سن ازش انتظار میره که بلد باشه!و این مهارت ها دو نوع هست؛ یکیش به اسم "Gross motor skill " شامل فعالیت های فیزیکی میشه! مثلا پریدن و یا توپ بازی کردن و دویدن و خلاصه چیزهایی که بچه طی مدت انجامشون فعالیت می کنه و از بدنش استفاده می کنه! دسته ی دیگه "Fine motor skill " نام داره! که این دسته هم شامل فعالیت های فیزیکی و درگیر کردن بدن میشه ولی با تمرکز و درگیر کردن ذهن! مثلا مهارت مچ کردن چیزهای مشابه، که بچه هم باید از دستش و عضله های دستش برای برداشتن و گذاشتن اشیا مورد نظر استفاده کنه و هم از قوه ی تشخیصش برای مچ کردن! یا کاردستی درست کردن، یا صندلی بازی مثلا و یا بینگو که مثلا از بچه ها بخوای همراه با بینگو گفتن بپرن بالا و یا انواع و اقسام بازی های فکری و....  که از همه ی این فعالیت های فیزیکی و درگیر کردن بدن می تونی برای یاد دادن چیزهای مختلفی مثل رنگ ها و یا شکل های مختلف هندسی و یا نسبت های فامیلی و یا عددها و شمارش و روزهای هفته و ماه های سال و ... استفاده کنی.

حالا من اگر نخوام جمع نبندم و نگم بیشتر خانواده های ایرانی، چون خب به هر حال نه سرشماری کردم و نه یه پرسشنامه ی آماری دادم به تک تک این خانواده ها که بخوام با اطمینان این آمار رو استفاده کنم! ولی وقتی به همین خانواده های دور و برم یه نگاهی کردم می تونم به جرئت بگم که بیششششترشون، هیییچ کدوم این کار ها رو برای بچه هاشون انجام نمیدن! و حتی در نظرشون مسخره و یا غیر واجب میاد! به نظرم یکی از علت هایی که بیشتر بچه های الان از انجام دادن تکالیف مدرسه هاشون به تنهایی ناتوانن همینه که توی بچگی این قسمت از مهارت هاشون هیچ پیشرفتی نکرده و یا اصلا درگیر فعالیت های اینچنینی نشدن! خیلی از بچه ها بلد نیستن از ذهنشون استفاده کنن ولی در عوض چیزهایی که خوب بلدن فقط دیوونه بازی و جیغ زدن و قهر کردن و گریه کردن و بهانه گرفتنه و روی اعصاب بقیه رفتنه!!!


همه اش هم به نظرم فقط به این دلیله که اکثرا دانش کافی برای پدر بودن و مادر بودن نداریم! صرفا بچه دار میشیم چون گوگولیه و ذوق داریم و اینا :|



۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ فروردين ۹۷ ، ۲۳:۵۵
حدیث

خیلی خجسته و بهاری و سیزده به در و روز طبیعت طوری و با قر های ریز و زیر لب زمزمه کنان :دی

 


دریافت

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ فروردين ۹۷ ، ۰۴:۰۹
حدیث

اینقدر قلبم رو شکست این مساله که پای شام پا شدیم اومدیم خونه ی خودمون در حالیکه اگه مونده بودیم من یه ظرف بزرررگ سالاد کاهو برای خودم تنها داشتم بخورم! که قهر کردم و شام هم نخوردم!! اصلا فکر اون سالاد که نذاشتن من بخورمش اشتهام رو کور کرد، با وجود اینکه نه ناهار خورده بودم نه چیزی حتی عصرونه! من برای سالاد کاهو حاضرم بمیرم حتی! حاضرم آدم بکشم! بعد عدل همین باری که اینقدررر سالاد کاهو بود که مجبور نباشی ملاحظه ی جمع رو بکنی و با حساب و کتاب، یه ذره سالاد فقط بخوری! من رو از پای سفره بلند می کنن میگن پاشو ما اصلا قرار نبوده شام بمونیم :|

حتی اشک هم تو چشمام جمع شد :(

۱۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ فروردين ۹۷ ، ۲۱:۳۷
حدیث

به دلایلی شب رو همونجایی که شام مهمون بودیم , قرار شد به صبح برسونیم! سخته -__- 

یه لامپ دارن ازین هفت رنگ ها که بااید تا صبح روشن بمونه! ( دلیلش خداییش عقلانیه, که چرا باید روشن بمونه! و سایر دلایل عدم درک و تکریم مهمان و مردم آزاری درش نهفته نیست) ولی حالا بعد از 5 ساعت مدام رنگ عوض کردن این لامپ نتیجه یه سر درد وحشتناک شده *_* 

شخص مهمان دیگه ای خر و پف می کنه! ممتد! 

گرسنه امه! خونه کوچیکه و کوچکترین حرکت من توی آشپزخونه همه رو بیدار می کنه و مزاحم خواب اونا میشه! 

خلاصه بعد از 5 سااعت فقط توی تاریکی دراز کشیدن و به صدای خر و پف ممتد گوش کردن و عوض شدن یه لامپ هفت رنگ بالای سرم و از گرسنگی و خارش بدنم به خاطر حساسیت و شلوار ناراحت و یه سر درد وحشتناک رنج بردن, دیگه تا  دیوونگی فاصله ای ندارم !! 

فقط کاش زودتر صبح بشه!! 


۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ فروردين ۹۷ ، ۰۵:۱۱
حدیث

یکی از نکته هاش میشه همین دیالوگ مامانتون که در دقایقی از بدو ورودتون گذشته , رو به صابخونه میگه چرا رنگ طوطی تون از پارسال کم رنگ تر شده :| 

صابخونه در جواب: زیاد شستیمش آخه :)))) 


_آخه مادر من طوطی مگه رنگش عوض میشه :| _ 

۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ فروردين ۹۷ ، ۰۳:۰۲
حدیث

نمی دونم ویدئویی که گلشیفته (فراهانی رو می گویم ) از خودش و مادر و پدرش با اون وضعیت فان و بامزه توی اینستاگرام شیر کرده رو دیدید یا نه! ( فکر کنم برای روز مادر بود) نکته ی صحبتم این نیست که اگر ندیدید وای چه چیزی از دستتون رفته و یا باید ببینید و یا اصلا ویدئو خیلی باحال بود و این چیزها! یا اگر هم که دیدید نظر شما راجع بهش چیه! یا چه کامنت و احساسی شما نسبت بهش دارید! بلکه نکته ی حرفم اینه که بعد از دیدن این ویدئو احساسی که "من" نسبت به گلشیفته داشتم, غبطه و یا یه جور حسادت بود! وقتی دیدم بهزاد فراهانی _پدرش رو یعنی _ اونطور کنارش داره, بهش حسادت کردم! جوری که بغض توی گلوم جمع شد! خیلی حرفه که یه کشور بهت یک عالمه برچسب بچسبونه! خیلی حرفه که خودت کلا تمااام تابوهای اطرافت رو اونطور بشکنی و زیر پا بذاری! خیلی حرفه که اونقدر غیرمتعارف باشی ولی بابات همچنان باهات باشه! به پات وایسه! پشتت دربیاد! ولت نکنه! 

حرفم این نیست که چقدر کارهاش درسته و یا غلطه! یا واکنش درست نسبت به گلشیفته چیه! یا اصلا ما حقی داریم که واکنشی نشون بدیم یا نه! حرفم اینه که هرچی هم که بوده و هست ولی باباش یکی از اون آدم هایی نیست که وایساده مقابلش و رودر روش! بلکه دخترش هرچی که هست و هرچی که کرده, اون اومده و وایساده کنارش! خیلی حرفه که خانواده ای داشته باشی که به جای قضاوت عملکردت, عوضش همونجوری که هستی قبولت کنن و همچنان کنارت باشن.

خیلی وقت ها از خودم این سوال رو می پرسم که بابای من تا کجا با من هست! تا کجای اختلاف هامون رو می تونه تاب بیاره! اصلا من تا کجا می تونم ادامه بدم و بذارم فقط یه ریزه از اختلاف هامون به چشمش بیاد و تا کجا می کشم پنهان کنم و قایم کنم خود واقعیمو! می ترسم از اون روزی که دیگه نتونم و خسته بشم و بهش بگم منم از اون مدل آدم هاییم که همیشه براشون تاسف می خوردی! البته که کور نیست و یا ساده لوح! تا الان خیلی هاشونو فهمیده! و قبولشون کرده! چیزی که ده سال پیش مثلا, خوابش رو هم نمی دیدم که دیگه مجبور نباشم انجامش بدم چون بابام فکر می کنه یه دختر خوب هیچ وقت همچین کاری نمی کنه, الان خیلی هاشون رو مختارم انجام بدم و همچنان بابام دوستم داره و هییچ وقت هم اشاره ای بهشون نمی کنه! 

ولی من بیشتر می خوام!

۱۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ فروردين ۹۷ ، ۱۷:۵۹
حدیث


در گذشته های خیلی دور، اون زمان ها که توی بلاگفا بودیم و بلاگفا برای خودش برو و بیایی داشت یادمه یه بلاگر بود به اسم "عسل مو فرفری" که بنا به گفته ی خودش در اصل موهاش به هیچ وجه هم فرفری نبود ولی خب عشقش کشیده بود و دلش خواسته بود در عالم بلاگری "عسل مو فرفری"  باشه. حالا چرا اول صبحی یادی از عسل بانوی مو فرفری سالیان دور بلاگفا کردم ؟! چون یه دورانی همین عسل بانو برگزارکننده ی صندلی داغ های بسیاری بود. اسم صندلی داغ که اومد یاد اون زمان ها برام زنده شد! که چطوری پای پست های صندلی داغ روزگار می گذروندیم و چه روزهایی بود خلاصه :)

حقیقتا خودم هم نمی دونم شخص مناسبی برای شروع صندلی داغ  می باشم یا نه :دی ولی خب دیگه به دعوت حریر بانو افتخار روشن کردن چراغ صندلی داغ نصیب بنده شد :) باشد که سالیان بعد یه روزی هم آیندگان وبلاگ نویسی بگن یه حریر بانویی بود که یادش بخیر یه دوره ای صندلی داغ های بلاگ رو راه انداخت :))

قوانین بازی رو اگر اینجا نخوندین، خلاصه بگم؛ به این صورت هست که از ساعت 9 صبح امروز تا 9 صبح فردا این پست در اختیار شماست تا هر سوالی که از بنده ی حقیر دارید و ندارید رو بپرسید و من هم جواب بدم :) و همزمان با تمام شدن مهلت پرسش و پاسخ، دوست عزیز بعدی پست صندلی داغش رو منتشر می کنه (راس ساعت 9 صبح فردا) و الی آخر...

خلاصه که بفرمایید، این گوی و این میدان کامنتدونی در اختیار شما تا هر سوالی که از من دارید بپرسید :)


۳۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ فروردين ۹۷ ، ۰۹:۰۰
حدیث